من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"
من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"

سیلیویا پلات

« آواز عاشقانه‌ی دختر دیوانه »

سیلویا پلات

برگردان: ملیحه بهارلو


چشم‌هایم را می‌بندم و همه‌ی جهان می‌میرد ؛
پلک‌هایم را می‌گشایم و همه چیز دوباره زاده می‌شود.
( فکر می‌کنم که تو را در ذهن‌ام ساخته‌ام. )

ستاره‌ها، آبی و سرخ، برای رقص بیرون می‌روند،
و سیاهی مطلق در درون می‌تازد:
چشم‌هایم را می‌بندم و تمام جهان می‌میرد.

خواب دیده‌ام که در خواب افسونم کردی
و آواز ماه غمگین را خواندی، و مرا دیوانه‌وار بوسیدی.
(فکر می‌کنم که تو را در ذهن‌ام ساخته‌ام. )

خدا از آسمان برمی‌گردد، آتش جهنم محو می‌شود:
فرشته‌ها و شیطان بیرون می‌روند:
چشم‌هایم را می‌بندم و تمام جهان می‌میرد.

تصور می‌کنم تو از راهی که گفتی، باز می‌گردی،
اما من پیر می‌شوم و نامت را فراموش می‌کنم.
( فکر می‌کنم که تو را در ذهن‌ام ساخته‌ام. )

باید به جای تو عاشق مرغ توفان می‌شدم؛
بهر حال هنگام بهار، آنها دوباره برمی‌گردند و آواز می‌خوانند.
چشم‌هایم را می‌بندم و همه‌ی جهان می‌میرد.
(فکر می‌کنم که تو را در ذهن‌ام ساخته‌ام. )