من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"
من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"

"مقدس"


مقدس  است 

ماندن و دفاع تو از من 

در برابر هجوم حجم تنهایی...


"پونه شاهی "

"هیتلر"


توهیتلر بودی


و من تنها یهودی که


 عاشق تو بود


می سوزاندی مرا


در کوره های


اشباع شده ی انتظار...


"پونه شاهی"


24 بهمن 93

"دوست ام آرزوست"


خنجر کدام دوست  بود که به جانت نشست

کمرت تا خورد  ؛ زهر آن در کامت  نشست

 

دریغ و درد که دوره ی دوست  شفیق  رفت

دوره ی دوستی تا پای جان و عمیق  رفت  

 

زخم روی زخم می زنند به ظاهر رفیقان

پاد زهری  باید ؛ ز _دست _ طاهر_ رفیقان

 

صفای دل و وفای دوست هم  آرزوست

دادن جان از برای  دوست هم آرزوست  ...

 

"پونه شاهی "

18_11_94

"قاب پیروزی"


تن آرزوهامون رنگ خاکستری میشینه  

وسط زیر سیگاری خاکسترش میشینه


اونی  که مرهمه وتو لحظه ها جاریه  

فیلترای له شده توی زیر سیگاریه  


خیلی وقته همه فیلتر کردیم قلبامونو  

نکنه عاشق شیم ؛ بسته بودیم چشامونو


بازم امشب قمر در عقربه وعقرب در ماهه

نیش می زنه پای رفتنمو دنیا پر از چاهه


مردی  می رفت خیابو نو؛ رو به  ایستگاه  آزادی

پشت به انقلاب بود با مترو؛ ایستگاه بعد  آزادی


خوابیده طاق باز مگسی روی  تابلوی پیروزی

کیف می کنه از وز وز گرم آفتاب  نیمروزی


"پونه شاهی "

16 دیماه 94

"مجنون بی لیلا"


مجنون بی لیلا منم 

تنها تر از تنها  منم 


مجنون نمود و خود برفت 

عاشقتتر ینم  بود  و رفت 


قلبم شکست ؛ پشتم خمید 

او اشک خونینم ندید


روزی که شب شد را ندید 

درمان دردم  را ندید 


اشکم نکرد درمان من 

ای جان من جانان من 


رفتی  برو آخر کجااااا؟؟؟

آخر بگو بی من  چراااا؟؟؟؟؟ 


"پونه شاهی "


2 بهمن 94