من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"
من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"

"شهید می شوی دور از وطن"


به وسعت افغانستان اشک دارم

و به وسعت لبنان داغ

به وسعت سوریه زخم دارم

و به وسعت فلسطین سنگ

سنگ برای به سینه زدن

زخم ها سر باز  می کنند

سربازها جنگ آغاز می کنند

هجوم درد است

 به سوی کرانه های  باختری

یک بالگرد می آورد

پدر شهیدشده  را  برای دختری

وطن می شود سوریه

و سوریه می شود وطن

می میرد سرداری  دور ازمرزهای وطن

تیتر می شود :

سرداری بر سر دار

دور از آبهای ایران

غریبانه می میرد می گویند شهید

کسی نگفت :

چقدر  سخت است جان دادن در خاک غریب...


24 فروردین 95


+ این سروده  به یاد شهید سردار قاجار که در سوریه شهید شد  پا گرفت روحش شاد 

"دل خوشی"



ما دل خوش آنیم که از در تو درآیی 

ماه ی و شب ام چون رخ مهتاب درآیی...


"پونه شاهی"

"جهان سوم"

 

پیله می کنند  در خواب 

کودکان جا مانده در تاب 

در پیچ اولین  طلوع آفتاب 

می میرد  رویای 

شکل گرفته در انبوه خواب 

صدای خمپاره و بوی باروت 

ارمغان جنگ از کرخه تا کرکوک

جهان سوم همین جاست 

درست نقطه ی  تلاقی 

نفت و  هجرت و باروت 

میدان میدان مین آورده اند 

برای پاهای کودکانمان  

در پیچ اولین میدان 

 اولین بمباران 

از هر صبح تا هر شام 

خانه  ها 

کوله می شوند 

 و بچه ها کول 

زنها آواره 

 و مرزها  فول 

مهاجر ان 

مردانی که 

کودک مرده  در آب  به بغل می زنند  

  اینجا جهان سوم است 

درست همین جا 

جهان سوم ما و  بازار تجارت اسلحه  برای شما ...


23 فروردین 95

"پونه شاهی "


 

  

 




" انتخاب"


 دو حق انتخاب داری 


اول  :


با من بمانی و انتخابم کنی 


دوم :


با تو بمانم و انتخابت کنم ...



18 فروردین 95


"پونه شاهی "

تبریک


 نیشابور پایتخت کتاب ایران درسال 1395 شد 

تبریک به دختران و پسران خیام  

" منتظر بود"


گفته بودی که تو می آیی


منتظر بود 


دل و دیده و این جاده و چشم سیاهی که تر   است 


عهد بستی که با آمدن چلچله ها 


تو به دیدار دل و دیده و این جاده و چشم سیاهی که  تر است 


می آیی


من نفهمیدم که احساس تو پاییزی  بود 


من نفهمیدم  چه کسی کشته که تو کشتی مرا 


تو نیایی چنان می میرد 


دخترک ساده ی این قصه ی تلخ  


که بسوزد دل سنگ زمین 


دست احساس تو را میگیرم 


نکند گم شود احساس دل نازک من  ...



"پونه شاهی "


13 فروردین 95


"نوروز"


تو

که باشی 

همه ی فصل ها 

بهار می شود ...


تقدیم به همه ی دوستای خوبم  به پاس بودنشان در این مدت در وبلاگ من :

تو را به تو تبریک  می گویم بهارم بهارت مبارک