من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"
من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"

"جارو بزن فکرت را گاهی"


حتی فکر را 
هم 
گاهی 
جارو باید کرد 
گردگیری باید کرد 
و 
هر از 
گاهی 
تکانی باید داد...

”پونه شاهی”



پ.ن : البته با آهنگ تکون بده آرش :)
**این شعر نیست فقط یه جور بلند بلند فکر کردنه **
این خانم چشماش آبی بود قلبش هم رنگ چشماش و حضورشم آبی آبی رفتم جلو ازش اجازه گرفتم عکس بگیرم گفت ایرادی نداره بگیر بعد که سوار ماشین شدم داشتم عکسا رو چک می کردم دیدم یکی سرشو اورد تو ماشین از شیشه بغل راننده دیدم خانومه س خودشو به من رسونده بود گفت : می خوای برات چند تا جارو بچینم گفتم نه ممنونم گفت می دونی چقدر زحمت داره کشاورزی گفتم آره می دونم دایی خودم و همسرش تو کار کشاورزی اند خیلی زحمت می کشند و البته پولشونم برکت داره و هر یک ریالش پر از خیره و برکت  ازش تشکر کردم و خداحافظی کردم ...خداوند پشت و پناهش آبی چشم مهربان دل دریایی عزیز دل من 

نظرات 7 + ارسال نظر
ملاحت دوشنبه 3 آبان 1395 ساعت 10:06

مهربانم مهر به آخر رسید!

اولین باد پاییزی نبودی..

یعنی نمی‌خواهی اولین

بارش آبان را اینجا باشی!؟



اصلاً دلت طاقت می‌آورد

دستت در جیب بارانی من نباشد!؟

طرّه‌ی مشکی موهایت از خیسی

فر نشده باشد و من نگاه نکنم

و دلم قنج نرود!؟

کافه‌های ولیعصر را بگو

که اصلاً بدون صدای فندکت

رونق ندارد..



گفتنی‌ها را گفتم

دل تو سنگ هم که باشد

این آبان را نمی‌تواند

دور از من باشد...



"سارا چراغی"


درود بر شما

عاشقم
عاشق آن شعر
که نام تو در آن باشد و بس..."پونه شاهی "
درود بر شما و مهر بی پایانت ملاحت عزیز دل

مهران جمعه 30 مهر 1395 ساعت 15:19 http://mehran-kh45.blogfa.com/

بسیار زیبا

درود بر شما ممنونم

خسرو چهارشنبه 28 مهر 1395 ساعت 22:05

. درود . شاعر لحظه ها و احساس ها . آیا همیشه این
. چنین . نخواندمت ؟؟!! . پس چگونه می نویسی که من
. اصلا شما را . . احساست را . . درک نمی کنم . و بدتر
. این که گفته ای . من ( خسرو ) تصور می کنم شما به
. آدم ها از بالا نگاه می کنی !!! کدامین نوشته من . این
. تصور را در ذهن شما خلق کرد ؟ من که نوشتم . .
. ناراحتی شما . برای این است که حق این زن را می
. خورند و فقط برای رای دادن ازش استفاده می کنند !!
. و البته ( این زن ) یعنی 70 ملیون نفر !!! . و شما در
. برابر بخشش زن . به قلب پاک و دریا دلیش نگریسته ای
. و من از مهربانی شما نوشته ام .
. امید که کاملا متوجه شده باشی . میدانم . آنقدر
. شهامت دارید که اگر کاملا متوجه نشده اید .
. دوباره از من توضیع می خواهید .
. شب بخیر فرشته روی زمین .

سلان و درود بر خسرو خوبان
من اشتباهی برداشت کردم عذر تقصیر
بله ممنونم

مجیدوفادار چهارشنبه 28 مهر 1395 ساعت 13:54

سلام پونه
عکس زیبایی گرفتی
آفرین هنرمند


حالا یه جارو ازش میخریدی دل بنده خدا رو شاد میکردی خسیس پولشو با ما حساب میکردی

سلام جناب وفا دار
شما روزنامه تون عکاس نمیخاد عایا؟؟؟
پولشو نمی گرفت از من خوشش اومده بود برا همین گفتم نه حداقل به یکی بفروشه

خسرو سه‌شنبه 27 مهر 1395 ساعت 22:23

. درود . زن زحمت کشی را دیده اید . نیز میدانید سهم
. او از بیکران ثروت میهنش . . هیچ . . است . فارسی تر
. سهم او را . [ مانند هزاران دیکر . . او ] غارت شده .
. اما . او [ که هیچ از این ها را نمیداند . ] با مهربانی
. حاضر است جاروی . دست رنجش را بشما تقدیم کند
. او می خواهد . دلی را شاد کند !!!! . اویی که ... رای
. داد تا از حقوقش دفاع کنند . . و نه غارت .
. و این ها برای شما هضمش سنگین بود . اینطور
. نیست ؟؟ . حدسم غلط است ؟؟ .
. ای همیشه مهربان .

نه هضمش سنگین نبود خیلی هم عالی بود حس قشنگش بخششش و اینکه هنوز آدمهای مهربونی که نه دغدغه رای دارند نه دغدغه پست و مقام وجود دارند شما فکر کن به هر کی تعارف کنه یه جارو ببر طرف ببره هیچی براش نمی مونه دیگه ...حس میکنم حسهای منو شما اصلا درک نمی کنید شما فکر میکنید من از بالا به آدمها نگاه میکنم در حالی که من درکنار و جزیی از همین آدمها هستم ...
ثبت این اتفاق زمانی افتاد که من از یه چیزایی و یه آدمایی خیلی ناراحت بودم و می خواستم و فشار کاری زیادی داشتم و تو ذهنم کشمکش قضاوت کردن و دادگاهی کردن آدما رو داشتم که با این صحنه روبرو شدم یه آن حس کردم زندگی رو نباید زیاد سخت گرفت زتدگی به همین سادگیه به همین سادگی ...
ممنون که نظرتون رو نوشتید

خسرو سه‌شنبه 27 مهر 1395 ساعت 20:26

. درود . فرانسویان می گویند (( من با تو مخالفم . اما .
. جانم را میدهم تا تو حرف ات را آزاد بزنی !! ))
. و اینک نظر من در مورد این پست شما . البته اگر نخواهیم
. مانند نثر بنویسیم !! . زیرا بسیار شبیه نثر است .
. حتی فکر را هم / گاهی جارو باید کرد / گردگیری
. باید کرد / و هراز گاهی / تکانی باید داد .
. خودتان از موسیقی و قافیه این نوشته خوشتان نیامد ؟؟
. تلافیش را سر مجیدخان در بیاورید .
. می بخشید . مثلا اینجا فرانسه است .
. مهم همان قلب رئوف شماست .

این شعر نبود فقط حس من بود از یه حس بد در درونم و یه پیش داوری فقط تیکه تیکه نوشتم مثل شعر
از اصطلاح فرانسویان خوشم اومد بسیار زیبا بود ...
مرسی که خوشتون نیومد اصلا" حس بدی رو که داشتم متوجه نشدید جای شکرش باقیه
که یه حس بد رو به شما منتقل نکردم ...در درون خودم کشمکشی بود و این خطاب بخودم بود با طنز تلخ تکون بده ...

خسرو سه‌شنبه 27 مهر 1395 ساعت 20:14

. درود . نازنین . گفتم در برابر سه کامنت من . مجید
. از شکلک استفاده نکرد . کاش کامنت های بلند مرا
. می خواندید .
. من که شرکت شما را در این بحث خواهان شده بودم .
. دیر نیست . بروید و بخوانید . متشکر از شما .

خوندم موافقم بحث زیباییه که در مورد عاشورا و قیام حسین (ع) صحبت کنیم اینهمه ضجه و مویه رو بدون نتیجه گیری رها کنیم به اصل برسیم به محتوا برسیم و این ظواهر رو بذاریم کنار ...
مسیح باز مصلوب حکایت هر سال عاشورا و باز هم همان رفتارها بعد از محرم و همان کردارها ...
دیدید خونده بودم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد