من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"
من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"

" آرمان در گور"


این تصویر غوغای زیادی به پا کرده یکی از دوستان در گروه ادبی گفته : بیاین این هفته در گروه دربارش بنویسیم ... بشیم یه نفری که شبا تو گور می خوابه ... ولی مگه میشه !!!!  :( 


مرگ اتفاق قشنگی ست وقتی در دنیا جایی برای نفس کشیدن نیست .


قرار است من خودم را بردارم و بیاورم جای تو بگذارم  . ولی مگر می شود ؟؟؟ من حتی جرات رفتن در گور و برای یک لحظه دراز کشیدن با همین پیراهن تمیز و گرم با همین قلب رئوف ونرم  با همین سقفی که بر روی سرم هست در کنار  همین بخاری گرم و سه وعده غذایی که هست را ندارم ...مگر می شود ؟؟؟ مگر می شود در بهترین حالت موجود من از تو بنویسم ؟ جای تو در گور بخوابم و از زندگی در گور بنویسم .. مثل تو در گور زندگی کنم و  وقتی  مرده ای گورم را اشغال کرد گور به گور شوم و بروم سراغ گور بعدی ... من نمی توانم از تو بنویسم چون  با کفشهای تو راه نرفته ام ، چون شب ام را در گور  بسر نبرده ام چون  دغدغه ی نان و سقف را نداشته ام من از مرگ فراری ام حتی در ذهنم و از تن دادن به مرگ گریزانم وقتی که تو  به مرگ  خندیده ای و به مرگ ساده تن داده ای من چگونه می توانم  از تو بنویسم  . کاش می مردیم و زنده می شدیم و اینبار هیچ اثری  از فقر و بدبختی  از اینهمه فاصله های طبقاتی از اینهمه بی انصافی  از این همه حصر ومرگ زندانی  نمی دیدیم  آرمان  زنده به گور  قصه ی آرمان هایی ست که نمی بینیم شان ، یا نمی خواهیم ببینیم شان .

بیا کمی منصف باشیم ما که تجربه ی زنده به گوری و گور به گوری را نداشته ایم ، داشته ایم ؟؟؟

از خودمان شروع کنیم ، حداقل هایی که می توانیم برای شادی راحتی حتی یک روز یا یک ساعت فردی  از دستمان بر می آید قدمی برداریم ، پس  بیا و  بخواه که این قدم را برداریم . کودکان کار ، زنان کار ، مردانی که بر سر چهار راه ها می ایستند برای فروش دستمال کاغذی که اغلب غر می زنیم و رد می شویم ... یا مردانی که با یک چرخ دستی یا حتی با دست خالی و کیسه گونی مشغول جمع کردن کارتن هستند یا مردان و زنانی که بساط پهن میکنند گاهی حتی در بساطشان جز چند لیف و کیسه و سنگ پا چیزی نیست ، جز آه و مردمی پر از نگاه ... ما می توانیم اندکی کمکشان کنیم خرید یک دستمال کاغذی چیزی از زندگی من و تو شاید کم نکند ولی برای او  همین مبلغ وعده ای نان و پنیر آنهم برای یک نفر شاید بشود ... برای مردی که لباس کم دارد و کارتن جمع میکند شاید نتوانیم کاری انجام دهیم ولی با دادن یک لباس گرم و مبلغی هر چند اندک می توانیم روزنه ی امیدی یا یک دلگرمی کوچکی باشیم ،  که صد البته همین کارهای کوچک باید با عزت و احترام به آنان باشد و بس ...

مردان و زنان و کودکانی هستند که خودشان مقصر اینهمه بدبختی نیستند مگر تو خلیفه الله نیستی ؟ مگر تو جانشین خدا بر روی زمین نیستی ؟ پس در خور این مقام مهر بورز کمک کن حتی اگر معتاد باشد حتی اگر مرد باشد یا زن باشد جوان باشد .

تونشان بده که خلیفه خدا بر روی زمینی بگذار هیچ دوربینی کمک تو را ثبت نکند بگذار هیچ روزنامه ای یاری ترا تیتر نکند  بگذار برای  انجام کار خیر در هیچ تالاری  برای ترغیب خودت  به نیکو کاری پایکوبی نکرده و نرقصیده باشی  بگذار ساده و ساده این مهر ورزی برگزار شود اندکی مرهم برای آرمان هایمان باشیم فقط بخاطر آرمان های  انسانی خودمان    ...


یا حق

1395/10/08

پونه شاهی

+ این روزها مد شده برای انجام کار خیر یه تالار اجاره میکنند کلی بخودشون می رسند کلی می رقصند و بعد از غذاهایی که تهیه شده خرید میکنند تا پولش  صرف امور خیریه بشه تصورش رو بکنید ... برای من خنده داره ولی خیلیا از این کار لذت می برند ...خوب پولی که صرف آرایشگاهت میکنی پولی که صرف ورودیه می کنی پولی که صرف خرید مواد غذایی میکنی همه رو یه جا جمع کن بده به یه بنده خدا مگه باید همه ببینند تو داری کار خیر می کنی ؟؟؟

 

 

نظرات 7 + ارسال نظر
ملاحت یکشنبه 12 دی 1395 ساعت 11:35 http://berangebaran13.blogfa.com

سلام بر بانوی معطر
بر اندشه والای شما درود می فرستم
کام زندگی همیشه تلخه
انقدر تلخ که شیرینی های اون همیشه در سردی وتاریکی سایه همین تلخیها پنهان میشه

سلام بر ملاحت عزیز دل
درود بر تو دوست خوبم
بله همینطوره برای همین باید سعی کنیم دور و بری هامونو با چیزای کوچیکی که خوشحالشون میکنه خوشحالشون کنیم
مرسی که هستی عزیزم

خسرو چهارشنبه 8 دی 1395 ساعت 20:20

. درود . بعداز سروده هایت . سراغ متنی رفتی که تمام
. مردمان شهر را به چالشی سخت فرا خواندی . از
. درد و مشکلات جامعه سخن گفتن کافی نیست .
. دیگر کارمان از این گفتن ها گذشته است این نوشتن
. دوای درد نیست . زمانی بود که وقتی می نوشتی . . .
. دستگیرت می کردند . اما اینک می خندند . . بخصوص
. که ثمره نوشتن ات را . . [ بعداز تحریر . . یا . پانوشت ]
. بجای این که درشت تر از متن بنویسی . . ریزتر
. نوشتی !!!! . خانه از پای بست ویران است . . و تمام .
. دوکتور احمدی 8 سال با آمارهای خودشان !!!!! .
. مبلغ 800 میلیارد دلار از فروش نفت در آمد داشته !!
. که جز خودی ها و بزرگان کسی نمیداند که این پول
. چه شده ؟؟!!!! . . شاید 70% مردم ایران توان
. شناخت چنین مبلغی را نداشته باشند . که می
. شود مشکلات . بیکاری . . مستاجری . . فقر
. را ریشه کن کرد . . . . فقری که مادر همه ی
. فسادهاست . این دردی که تو فریاد کرده ای
. فقط بدست آن ها درمان می شود و بس .

سلام و درود
از ماست که بر ماست
خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر که خود آن قوم خواسته باشند ...

یک دوست ..اما شد دشمن خخ چهارشنبه 8 دی 1395 ساعت 19:02

پونه عزیز شکوه وشکایت نکن برو هر کاری می کنی بکن
من برای شخصیت خودت گفتم
مزاحم نمی شم
ببخش خواهر گلم
باب هفتم گلستان
...............................
دیدم که نصیحت نمیپذیرد و دم گرم من در آهن سرد او اثر نمیکند ترک مناصحت گرفتم و روی از مصاحبت بگردانیدم و قول حکما کار بستم که گفته‌اند بلِّغ ما عَلیکَ فانَ لَم یَقبلو ما عَلیک
گر چه دانى که نشنوند بگوى
هرچه دانى ز نیک و پند
زود باشد که خیره سر بینی
به دو پای اوفتاده اندر بند
می زند برسر که ای دریغ
نشنیدم حدیث دانشمند

خدا همرات خواهر گلم هر طور راحتی

سلام و درود
سپاس از دغدغه و نگرانی شما
ولی من با توجه به اینکه 41 سالمه قطعا تا حدودی فهمیدم که چطور رفتار کنم و برخورد کنم که آسیب نبینم ...
وبلاگ ادبیه بهتر میدونم بحثهای ادبی در وبلاگ باشه تا محلی برای روابط عاطفی ... همه ی دوستان من اگه قدم رنجه کرده و به وبلاگ من میان فقط و فقط من باب بحث و بررسی نوشته های من و اینکه من هم دعوت بشم برای دیدن نوشته های این عزیزان و بس...
خدا بهترین داورهاست و خدا رو شکر که بنده ی خدایی هستم که هم عادله هم منصفه هم مهربون... امیدوارم حدالامکان تو وبلاگ من دیگه این موارد دیده نشه که کسی من و بقیه رو قضاوت کنه ...
ممنون
موفق باشید و پیروز

مجیدوفا چهارشنبه 8 دی 1395 ساعت 14:28

سلام
میام ولی نظر نمیذارم

سلام و درود
خوش اومدید
چرانذارید ؟
البته با حذف شکلکهای مورد دار انشاالله

sophia چهارشنبه 8 دی 1395 ساعت 14:12

سلام پونه ی عزیز،
من هم این عکس و این سرگذشتها را که شنیدم بسیار خجالت زده ی انسان بودنم شدم...
آنچه ساخته ایم از قواعد اجتماعی از ساختار اجتماعی سراسر بی رحمی و شقاوت است...جامعه ای که به ظاهر هزار بود و نبود هنجاری ساخته است اما هرگز و هرگز خود را در قبال خوشبختی و آسایش اعضایش مسئول نمی داند...
خلیفه ی خدا!! این واژه سراسر طنز است...بی شک انان که این واژه را ساختند در ارزوی پایداری نعمتشان در سرای باقی بوده اند!

سلام بر سوفیای عزیز
خوش اومدی بله واقعا از انسان بودن خود شرمسار میشیم
خلیفه خدا طنز نیست عزیزم ببین مرتاضها بعد از ریاضی به چه تواناییهای دست پیدا میکنند اینها فقط و فقط بخاطر نیروئیه که خدا در نهاد آدمها گذاشته ولی در واقع ما دنبال باور خودمون بعنوان یه نیروی خارق العاده نبوده و نیستیم
مرسی از حضورت و اینکه نظرا رو نوشتی
درود و سپاس عزیز دل

محزونی چهارشنبه 8 دی 1395 ساعت 13:55

سلام
اگر یک باردیگر فراموش کنم وبدون اسم بیام وتشخیص ندی که (مویُم) نقدا جریمه خواهی شد.ودیگر اینکه گفنه بودم غزل را ارسال نکردم فقط یک بیت آن را ارسالیدم

ودیگر اینکه موفق وپایدارباشی

سلام و درود استاد بزرگوار
باور بفرمایید ایندفعه فهمیدم شما هستید از این سروده :
گفت:یاری که عزیزان فراموشی بِه
گاهِ تلبیس خبیثان فراموشی به
عذر تقصیر که اسم استاد رو ذکر نکردم در پاسخ
سپاس از حضور ارزشمند و این سروه های زیبا که تلنگری ست
بر جان و ذهن انسانها
مرسی از حضورتون

[ بدون نام ] چهارشنبه 8 دی 1395 ساعت 11:05

درودبر پونه عزیز
چقدر زود بزود پست میذاری

برای پست قبلی غزلی سرودم ولی منعکس نکردم.
گفت:یاری که عزیزان فراموشی بِه
گاهِ تلبیس خبیثان فراموشی به
و.....
مؤید باشی زیبانگر

سلام و درود بر شما
به دستم نرسیده بود غزلتون
خوب برای لایک پست نمیذارم اینجا دفترچه ی یاداشتمه
تقریبا " باید روزی 5 الی 6 تا یاد داشت بذارم ولی بخاطر اینکه بقیه معترض نشن نمی ذارم
ممنونم که اومدید و خوندید و نظر دادید
سپاس فراوان درود تان باد
فروغ جان فرخزاد می فرمایند:

من از نهایت شب حرف می زنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت
شب
حرف می زنم
اگر به خانه ی من آمدی
برای من
ای مهربان !
چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم ....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد