من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"
من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"

"نلرز کرمانشاه"


می لرزد تنم

وقتی که می لرزی کرمانشاه 

کورد میمیرد ولی نمی شود تسلیم

قصه اینگونه آغاز شد

شعر شد و پیچید:


آسمان تاریک بود 

که زمین لرزید 

عده ای خواب بودند

که عده ای در خواب 

جا ماندند

ماشینها 

را پر می کنیم

دل ها را خالی 

می زنیم به دشت 

دشت ذهاب 

یا می زنیم به پل 

سرپل ذهاب 

می زنیم به قصر 

قصری که شیرین نیست 

که فرهادش خاموش مانده 

مثل بیستونی که بی ستون مانده

نیست چیزی اینجا جز آوار

حجم بزرگ ویرانی 

هنوز هم 

امن ترین جای دنیاست 

آغوش مادران 

زیر آوار نوزاد در بغل 

زندگی جاریست 

ماشینها خالی می شود 

و دل ها پر 

پر می شود از رنج 

پر می شود از غم 

اندوه جاریست 

لبریز می شویم 

و 

سر می رویم از درد 

ملتی یتیم هستیم 

دست در دست هم 

به قول سیمین 

" دوباره می سازمت وطن 

اگر چه با خشت جان خویش"

هر چند 

که

آسمان بعضیها 

تاریک است 

 و روشن نخواهد شد

هر گز ، هرگز

آسمان آنانی که

بخواب زده اند خود را 

و نمی بینند رنج خلق را 


#پونه_ شاهی 

#زلزله_کرمانشاه_آبان_96

"زلزله های لعنتی"

مردم شهر هر کدام داستانی دارند خیلیها تا دهان باز کردند ،اصل داستان را بگویند

جای حرف خاک و سنگ پر کرد دهانشان را،هر کس داستانی دارد ،
اما داستان زن جور دیگری ست ، داستانی که زنده است و قهرمانانش مرده!
لابلای هر کتاب قهرمانی زیر آوار مانده .زن نمی داند که قهرمانش زیر آوار کدام کتاب جا مانده!!!

 #پونه_شاهی

#ایران #ایرانی #زلزله#کرمانشاه#سرپل ذهاب#

"کوک"

photo by : Pooneh.Shahi


کوک می زند هر روز

روز را به شب 

و شب را به روز 

پشت هر کوک

 خاطره  یی ست 

کوک باد روز و شب و خاطره  اش  ...

#پونه_شاهی 

20آبان 96


پ.ن:

من وقتی ظرف می شورم موقع شستن ظرفها به خیلی چیزها فکر میکنم  گاهی به خانواده ام گاهی به دوستام گاهی به قسطهام ،  با خودم فکر کردم قطعا " این شهروند عزیزمون هم موقع دوختن لحافتهای زیبا قطعا" بفکر فرو می ره شاید به کسی که دوستش داره فکر میکنه شاید به پدرو مادرش فکر میکنه شاید یه خاطره از کودکی رو مرور میکنه و شایدهم به قسطهاش و جور کردنش فکر میکنه برای همین اینو نوشتم به همین سادگی ...