من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"
من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"

« آقای موهیتو خانم کاپوچینو»




« آقای موهیتو خانم کاپوچینو»

 

آقای موهیتو همیشه بوی نعنا می داد با وجود سردی، دلنشین بود. بر خلاف خانم کاپوچینو که گرم، رنگ پریده و درعین حال خواستنی بود. این زوج جدا نشدنی معیار سنجش عشق اهالی محله ی تلخ و شیرین  شده بودند. مثلن خانم دو نات همیشه سر آقای کیک شکلاتی، که همسرش بود غر می زد و می گفت « ببین خانم کاپوچینو هم چاقه هم تلخ ولی آقای موهیتو با اون مزاج سردش چقدر هواشو داره . و مدام لبخند می زنه اونم هی نازشو بالاتر می بره»

آقای کیک شکلاتی هم مظلومانه سر کچلش را می خاراند و می گفت : « شما که روی تخم چشم ما جاداری الان بگو چی کار کنم که خوشحال بشی »

خانم دونات کلی غر غر کرده و بساط آه و ناله و نفرین به راه انداخته ولی آخرش هم راه کار ارائه نمی داد که بالاخره  آقای کیک شکلاتی چه کاری انجام دهد تا او خوشحال شود.

همه می گفتند که عشق آقای موهیتو و خانم کاپوچینو تمامی ندارد و ازلی ست .

زندگی در بستر حوادث یکنواخت جریان داشت تا اینکه خانواده ی مهندس آیس کریم به  محله ی تلخ و شیرین نقل مکان کردند .

آقای مهندس تحصیل کرده ی فرنگ بود و همسرشان هم گل سرسبد زنان محل، هم زیبا بود، هم تحصیل کرده، زیباترین و بزرگترین خانه ی محل را خریده بودند؛ در حیاط خانه که مانند باغ های اساطیری بود، استخر هم داشتند.

از اولین شب مهمانی اهل محل، غوغایی برپا شد. این بزم در حالی برگزار شد که آقا و خانم آیس کریم حضور داشتند البته  به اتفاق دختر زیبای شان بستنی قیفی شکلاتی که اندام موزونی داشت و باربی طور بود،.

حتی بین آقای موهیتو و خانم کاپوچینو هم اختلاف افتاد که« چرا تو با خانم آقای مهندس آیس کریم دست دادی ؟ چراکنار دختر شان که دامن کوتاه پوشیده بود نشستی » هر چه آقای موهیتو توضیح داد وقتی که خانم متشخصی دست دراز می کند تا با مردی دست دهد دور از ادب است که بی توجهی کرد، به خرج خانم موهیتو نرفت که نرفت. هر چه دلیل آورد فایده نداشت.

در واقع چیزی در احساس و درون آقای موهیتو تغییر نکرده بود،  بلکه این تغییر در رفتار و فکر خانم کاپوچینو ایجاد شده بود.

خانم کاپوچینو در خلوت خود بارها و بارها آقای مهندس آیس کریم را با همسرش مقایسه کرده بود و آه کشیده بود. ولی وقتی به پای مقایسه ی خودش با خانم آقای مهندس می رسید عصبانی می شد و تب تند بد اخلاقی و بهانه جویی وجودش را می گرفت.

همین اختلاف ساده با عث جدایی زوج از هم شد . درست از همان روزها آقای موهیتو روز به روز سردتر شد و گاهی بوی آب جوب را  می داد .  بوی خوش نعنا و طعم خوب لیمو از وجود آقای موهیتو رخت بر بسته بود . غمگین و سر بزیر و سیگاری شده بود و هیچ عطری  بوی سیگار و ماندگی و بوی جوب را از او  نمی زدود .  خانم کاپوچینو هم تلخ تر از زهر شده بود و داغ تر از تنور و در برابر سوال دیگران، تند و تیز جواب می داد ، طوری که دیگر در خاطر کسی از عشق افسانه ای آنها چیزی نماند.


#پونه شاهی

2مرداد97