ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
عفریت یاس
می خزید در تن شهر
مردمی بس غمگین ، مرده گانی زنده
می دویدند از صبح
پی نان ی ؛ آب ی تا ته شب
عشق را چوب حراج
زده بودند سر چهار سوق فراق
مرد در پیچ خیابانی خیس
می فروخت غیرت خود را
به زنی از جنس حباب
روشن از رنگ و لعاب
زنی در مطبخ
شام می پخت که شاید برسد
مردش از پیچ خیابانی خیس
خسته از کار و شبی بارانی ...
"پونه شاهی"
7__مهر__93
سلام پونه ی نازنین

این شعرت زیبا و به زعم من ، درست و خالی از اشکال می باشد بسیار به دلم نشست دست مریزاد
سلام و درود مهر بانوی عزیز دل
ممنونم زیبا خوانش شماست مهربانوی عزیز خوشحالم که با این شعر ارتباط برقرار کردید
ایرانی همیشه بزرگ جاودانه پارسی:پیشاهنگ اندیشه ودانش وهنردرجهان
درود بر شما خوش آمدید