من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"
من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"

"خیابان خیس"


عفریت یاس


می خزید در تن شهر


مردمی بس غمگین ، مرده گانی زنده


می دویدند از صبح


پی نان ی ؛ آب ی تا ته شب


عشق را چوب  حراج


زده بودند سر چهار سوق فراق


مرد در پیچ خیابانی خیس


می فروخت غیرت خود را


به زنی از جنس حباب


روشن از رنگ و لعاب


زنی در مطبخ


شام می پخت که شاید برسد


مردش از پیچ خیابانی خیس


خسته از کار و شبی بارانی ...


"پونه شاهی"

7__مهر__93
نظرات 2 + ارسال نظر
مهربانو جمعه 4 دی 1394 ساعت 12:35

سلام پونه ی نازنین
این شعرت زیبا و به زعم من ، درست و خالی از اشکال می باشد بسیار به دلم نشست دست مریزاد

سلام و درود مهر بانوی عزیز دل
ممنونم زیبا خوانش شماست مهربانوی عزیز خوشحالم که با این شعر ارتباط برقرار کردید

زادمهر پنج‌شنبه 3 دی 1394 ساعت 21:58 http://www.mehrafrin.blogfa.com

ایرانی همیشه بزرگ جاودانه پارسی:پیشاهنگ اندیشه ودانش وهنردرجهان

درود بر شما خوش آمدید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد