-
… بارانی که نیست
دوشنبه 9 مهر 1403 06:41
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست میرسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست مینشینی رو به رویم خستگی در میکنی چای میریزم برایت توی فنجانی که نیست باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟ باز میخندم که خیلی! گر چه میدانی که نیست شعر میخوانم برایت واژهها گل میکنند یاس و مریم میگذارم توی گلدانی که نیست چشم...
-
من و گل های شمعدانی
سهشنبه 15 مهر 1399 14:04
روز آغاز می شود برای من و برای گل های شمعدانی، روزهایی قد می کشیم روزهایی شکوفه می دهیم روزهایی خشک شده و برگ می ریزیم. ولی هر دو فهمیده ایم که، بعد از هر زایش و مرگی دوباره جان می گیریم و زنده می شویم. #پونه_شاهی
-
سلام به یاران قدیمی و یاران جدید
سهشنبه 8 مهر 1399 14:08
سلام به تمامی دوستان عزیزم پیام خصوصی برام فرستاده بودید و ابراز محبت کرده بودید. راستش نتونستم خصوصی جواب بدم فقط می گم ممنونم از این همه محبتتون. منم دوستتون دارم . تشکر از تمامی دوستانم بخصوص دوست عزیزم که گپیام داده کتاب درخونگاه رو خونده خیلی خوشحالم کردی ممنونم . راستش کتاب مجموعه داستان های کوتاه با نام « جزیره...
-
« دعوت به کانال تلگرامی »
شنبه 11 اسفند 1397 13:38
سلام خدمت دوستای گلم امیدوارم حال همه تون خوب باشه. تازه یک کانال تلگرامی ساختم برای به اشتراک گذاشتن بریده ی داستان ها و گاها داستان هایی کامل و شعر و ترانه و عکس طبیعت و اجتماع . دوست داشتید تشریف بیارید. همه تون دعوتید از حضورتون خوشحال می شم . با نام : «بی خود و بی جهت » تو تلگرام سرچ بزنید
-
کتاب صوتی درخونگاه
شنبه 22 دی 1397 12:50
چاپ سوم کتاب درخونگاه نه به صورت کتاب بلکه به صورت صوتی روی سایت کتابراه قرار گرفته . توصیه می کنم شنیدن این مجموعه داستان رو از دست ندید. نه به خاطر اینکه نویسنده ی مجموعه من هستم ، بلکه به خاطر کار زیبای آقای کاربر: poonehshahi #پیام_بخشعلی که با صدای خوبشون و افکت هایی که به کار بردن شنیدن داستان ها رو لذت بخش...
-
«به همه چیز عادت می کنیم »
سهشنبه 15 آبان 1397 10:49
Photo by: pooneh.shahi ما به همه چیز عادت می کنیم، به درد، به خیانت، به خشونت، به جنگ، به تحریم، به همه چیز. زمانی متوجه این مسئله شدم که دیدم دیگر در برابر زن یا مردی که در زباله های زندگی می گشتند دنبال تکه ای نان، کارتنی برای خواب، لباس پاره ای برای تن پوش ، من مثل سابق بغض نکردم و تا ساعت ها اشک نریختم . کم کم...
-
« ما و عادت ها»
پنجشنبه 26 مهر 1397 08:43
@pooneh.shahi « ما و عادت ها» اکثر ما هر روز صبح زود باید بلند شده و سر کار برویم . سخت ترین کار دنیا یعنی صبح زود بیدار شدن و وداع با بالشت و پتوکه تمام شب را با عشق تمام محافظ مان بوده اند تا نکند یک وقتی بچاییم وسرما بخوریم . من هم مستثنی از این موضوع نیستم .امروز هم یک صبح پاییزی نسبتا سرد است که هوا ابری ست و سوز...
-
«قوانین معکوس»
چهارشنبه 25 مهر 1397 10:31
Photo by @pooneh.shahi اگر یک روز بیدار شوید و ببینید قوانین جاری سرزمین مان بر عکس شده چه عکس العملی خواهید داشت ؟ مثلا” دیه ی زن دو برابر مرد شده باشد . یا مثلا”سهم الارث زن دو برابر مرد باشد. یا اینکه مردها موظف باشند حجاب بگذارند و رعایت کنند و زن ها مبرا از آن . یا مثلا اکثر قاضی های سرزمین مان زنان باشند و بیشتر...
-
« آقای موهیتو خانم کاپوچینو»
سهشنبه 24 مهر 1397 10:43
« آقای موهیتو خانم کاپوچینو» آقای موهیتو همیشه بوی نعنا می داد با وجود سردی، دلنشین بود. بر خلاف خانم کاپوچینو که گرم، رنگ پریده و درعین حال خواستنی بود. این زوج جدا نشدنی معیار سنجش عشق اهالی محله ی تلخ و شیرین شده بودند. مثلن خانم دو نات همیشه سر آقای کیک شکلاتی، که همسرش بود غر می زد و می گفت « ببین خانم کاپوچینو...
-
«عروسک کسی را نگیرید »
دوشنبه 2 مهر 1397 15:06
یکی از کابوس های کودکیم که مدام در بزرگسالی تکرار می شد، این بود که در خواب عروسکی را که خیلی دوست داشتم را از من می گرفتند و من با هق هق گریه التماس می کردم به من برگردانند. حالا که خیلی از آن کابوس ها گذشته حس می کنم همه یک عروسکی داریم که گاهی بی رحمانه از ما می گیرند، بی توجه به لطمه ای که به روح و روان مان می...
-
« ما را ، شما را، این ها را چه می شود؟»
دوشنبه 2 مهر 1397 14:58
Photo by @pooneh.s hahi اگر یک روز بیدار شوید و ببینید قوانین جاری سرزمین مان بر عکس شده چه عکس العملی خواهید داشت ؟ مثلا” دیه ی زن دو برابر مرد شده باشد . یا مثلا”سهم الارث زن دو برابر مرد باشد. یا اینکه مردها موظف باشند حجاب بگذارند و رعایت کنند و زن ها مبرا از آن . یا مثلا اکثر قاضی های سرزمین مان زنان باشند و...
-
« من یه پرنده ام»
یکشنبه 24 تیر 1397 12:46
Photo by @pooneh.shahi پرنده بودن خیلی خوبه ، برای سفر نه بلیط هواپیما می خواد نه پاسپورت نه ویزا . هر وقت دلت از جایی گرفت دمتو می ذاری روکولت بالاتو باز می کنی اوج می گیری . دیدید آدمی رو که به آسمون نگاه می کنه چقدر بلند پروازه وذهنش بازه و موفقه؟ حالا تصور کن این آدمخودش پرنده باشه. تو حال و هوای این روزا...
-
«پنجره ها را دست کم نگیرید»
شنبه 23 تیر 1397 07:39
Photo by @pooneh.shahi پنجره فقط یک پنجره نیست . پشت این پنجره شاید زنی بارها پرده را کنار زده و دستگیره را چرخانده بعد تا کمر خم شده و موهای بلندش به دست باد رقصیده و چشم در راه عزیزش بوده در شباهنگام . پنجره ها را دست کم نگیرید. اگه لب باز کنند خاطراتی دارند برای گفتن گاهی تلخ ،گاهی شیرین. شاید این پنجره همان پنجره...
-
«ستاره ی دریایی لینکیا»
سهشنبه 5 تیر 1397 08:01
Photo by @pooneh.shahi ستاره ی دریایی لینکیا وقتی بازویش قطع می شود قادر است بازوی قطع شده را ترمیم کند و همچنین عضو قطع شده هم قادر است بقیه بدن خویش را ترمیم کرده و ستاره ی جدیدی از بازوی بریده شده بوجود آید. یعنی از یک زخم دو ستاره مجزا بوجود می آید. این حکایت زنان ایرانی ست . مادرانی که با هر زخم با هر قطع عضوی...
-
«نتیجه مسابقه جشنواره ادبی کشوری داستان کوتاه عصر داستان نیشابور»
دوشنبه 24 اردیبهشت 1397 12:30
Photo by @pooneh.shahi مادرش معتقد بود زن مثل جزیره ای ست دور از هیاهو و شلوغی در دورترین و خوش آب و هواترین نقطه ی زمین که از یادها و نگاه هادور مانده و آرام است. آن قدر آرام که می تواند به غریقی که از طوفان سخت جان بدر برده و به جزیره رسیده زندگی و امید دوباره ببخشد . ولی ملوک دوست دارد زن ها پرنده باشند آزاد و رها...
-
" جشنواره ى کشورى عصر داستان نیشابور"
شنبه 8 اردیبهشت 1397 07:25
pooneh.shahi Photo by @pooneh.shahi گر هنر نبود جامعه تاب نمى آورد. به نام خدا داورى جشنواره ى کشورى عصر داستان نیشابور به پایان رسید. مراسم اختتامیه به شرح زیر می باشد: مکان: نیشابور، تقاطع چهارراه مدرس و بعثت، فرهنگسراى وکیلى
-
" باران خاکستر"
دوشنبه 27 فروردین 1397 11:19
Photo by @pooneh.shahi ماشین سوت کشان از خیابان عبور کرد .درخت اشک ریخت و باران خاکستر، سایه هایمان را پنهان کرد . به تو نگفته بودم که همیشه مشکلاتم را ته کلاه لبه دارم پنهان می کنم و درست لحظه ای که تو غمگینی با خواندن یک ورد قد علم کرده و در هیبت خرگوشی شاد بیرون می پرند تا تو بخندی ، که می خندی هم . طوری که حتی...
-
"دعوتید به بیابونمون"
چهارشنبه 22 فروردین 1397 14:55
Photo by @pooneh.shahi یادمه بابا بزرگ وحیدهمیشه یه خاطره رو بیشتر از بقیه برامون تعریف می کرد .از تعریفش می شد فهمید روز خوبی روگذرونده بود و تو خاطرش ماندگار شده . می گفت : جعفر خوش دست همه دوستا رو دعوت کرده بود توی باغش قبل از رفتن تصورمون از باغ یه جای رویایی بود پر از درخت وگل وبلبل با جوی های روانی که...
-
"گفتگو با مرد دیوانه"
سهشنبه 7 فروردین 1397 09:22
Photo by @pooneh.shah i مردی که در روستا می گفتند دیوانه ست کنار جاده نشسته بود . هر ماشینی که رد می شد با نگاه تعقیب می کرد . شاید در خیال خودش سوار یکی از این ماشینها شده ومی رفت به سمت و سویی. جلو رفتم وسلامکردم گفتم : مردم می گویند تودیوانه ای گفت: تا عاقلی در چه باشد . گفتم :خسته نشدی از اینجا نشستن و دیدن...
-
"عیدتون مبارک"
دوشنبه 6 فروردین 1397 08:28
Photo by @pooneh.shahi سال ۹۶ هم تموم شد سالی که اتفاقات تلخ زیادی رو شاهد بودیم پلاسکو ،سانچی، زلزله کرمانشاه،سقوط هواپیما، گلستان هفتم ، تخریب آرامگاه ها وتخریب خونه ی خانواده ای که دو فرزند معلول داره توسط شهرداری، ما همه عزیزانی رو از دست دادیم که هیچ وقت خانواده ها و دوستانشون فکر نمی کردند که به این زودی بشن خدا...
-
"ترس از دست دادن"
پنجشنبه 24 اسفند 1396 07:22
Photo by @pooneh.shahi ترس از دست دادن ____________ بچه که بودیم وقتی دم عید برامون کفش می گرفتن تا چند شب با کفش تو بغل می خوابیدیم .بهترین اتفاق زندگیمون خرید کفش و لباس نو بود . چقدر ساده خوشحال می شدیم . اگه خوابمون می برد و توی خواب مامانمون کفشا رو از بغلمون می کشید از خواب می پریدیم و تا ساعتها گریه می کردیم...
-
"فلسفه ی ورم گلوی قورباغه"
شنبه 28 بهمن 1396 13:01
photo by:pooneh.shahi فلسفه ی ورم گلوی قورباغه --------------- داوود کنار برکه نشسته بود . .به قورباغه ای که روی برگی شناور بود و هر از گاهی با زبان درازش پشه ای را به کأم مرگ می کشاند ، سنگی پراند . سنگ به گوشه ی برگ خورد و قورباغه جست زد و داخل آب پرید نشانه گیری داوود خوب بود، برای همین وقتی تعمدا سنگش به سینه ی...
-
"کیلومتر زندگیتو بذار رو صفر و بگو بسم الله"
چهارشنبه 18 بهمن 1396 07:50
photo by:Pooneh.Shahi آدما ازت فاصله میگیرند و این فاصله ها روز به روز زیادتر میشه و تو کاری ازت بر نمیاد ... پیر می شی وسواس میشی و باز پیله می کشی دور خودت چهل و دو سال پیله فکر می کنم هر پیله ای بود تا حالا پروانه می شد ولی خوب نشد پروانه نشد که نشد ...بد پیله ایه ...از بعضیها انتظار نداری .و از بعضی ها انتظار داری...
-
" گم شدن مثل کودکان"
دوشنبه 16 بهمن 1396 10:35
photo by me گاهی باید خود را گم کرد مثل کودکی در وسط بازی... #پونه_شاهی
-
فراخوان اولین جشنواره عصر داستان نیشابور.
پنجشنبه 12 بهمن 1396 09:01
فراخوان اولین جشنواره عصر داستان نیشابور. عصر داستان نیشابور در نظر دارد جشنواره ای را در دو بخش آزادو موضوعی برگزار کند. جشنواره در دو بخش آثار نویسندگان را پذیرا می باشد. محوریت موضوعی « آب و کمبود این عنصر است» و در بخش دیگر موضوع آزاد است . در بخش آزاد سه داستان از بین آثار ارسالی توسط داوران انتخاب می شوند. در...
-
"گزارش رونمایی کتاب درخونگاه "
دوشنبه 9 بهمن 1396 11:51
رونمایی کتاب " درخونگاه " اثر "پونه شاهی" با مدیریت خانم لیلا زنده دلان در تاریخ ٥بهمن ماه١٣٩٦در تالار ادیب اداره ارشاد شهرستان نیشابور انجام شد در رونمایی فوق رئیس اداره ارشاد جناب آقای کرخی و نویسندگان و شاعران و فرهیختگان و اساتید محترم شهرستان نیشابور حضور داشتند . برنامه راس ساعت ١٨:١٠ دقیقه...
-
"معرفی کتاب: اسفار کاتبان _ اثر: ابوتراب خسروی"
چهارشنبه 27 دی 1396 09:46
Photo by : Pooneh.Shahi کتاب اسفار کاتبان رو به توصیه ی پسر خواهرم #امیر_نیک بخت خوندم البته خود کتاب هم از مجموعه کتابهای نفیس امیر عزیز هست ممنونم که این کتاب رو بهم معرفی کرد . رمان در مورد دو تا دانشجو هستش که پسره مسلمون و دختره یهودیه که مجبور میشن یه تحقیق دانشجویی رو با هم انجام بدن موضوع تحقیق در مورد قدیسین...
-
" نهنگها خودکشی کردند"
شنبه 23 دی 1396 10:57
Photo by:Pooneh.Shahi خبر دادند "نهنگها خودکشی کردند." نهنگی نام سینا داشت نهنگی نام دیگر داشت ندیدیم ما فقط گفتند: " نهنگها خودکشی کردند ." فقط دیدیم که دریا رنگ خون برداشت ... #پونه_شاهی 23 دی 96
-
اعلام
سهشنبه 19 دی 1396 11:30
سلام و درود بر تک تک شما دوستای خوبم بزرگواران همیشه همراه جهت تهیه کتاب " درخونگاه" با شماره 09154190536 بنام آقای زروندی مرکز پخش کتاب _ شهر کتاب پرنیان می تونید تماس بگیریدیا از طریق تلگرام با این خط که اعلام شده ارتباط برقرار کنید . و لطفا" لطفا" بعد از خوندنش تمام نقداتون رو توی وبلاگم بنویسید...
-
"درخونگاه"
یکشنبه 17 دی 1396 11:38
درخونگاه اسم اولین کتابیه که منتشر کردم مجموعه ی داستانهای کوتاه هستش که هر کدومشون حکایت خودشو داره . از اینکه اولین کتابم چاپ شده خیلی خوشحالم ولی از اینکه آیا کار خوبی هست یا خیر ؟ اینکه آیا بعد از خوندنش میشه چند مطلب خوب تو ذهن باقی بمونه یا نه ؟ اینکه آیا درست و خوب نوشته شده یا نه ؟ همه ی اینها دغدغه های فکری...