من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"
من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"

"تصویر خیال"



خیال تو


قدم می گذارد


هرشب


در خوابهایم


سبز می شود و ریشه می زند


در روزهایم ...




"پونه شاهی"


93/12/27
نظرات 7 + ارسال نظر
مهربانو پنج‌شنبه 3 دی 1394 ساعت 20:28

سلام و درود بر دوست شاعر و اندیشمندم
من دو بار برای این شعر زیبای شما مطلب نوشتم اما از شور اقبالی ارسال نشد امیدست اینبار موفق گردم.
شب چونان زمینی ست که اندیشه هایت در آرامش و سکوت آن همانند ریشه ی درختی در دل زمینی از احساس و تخیل ریشه میدواند و برگ و بار و شکوفه هایش بر درخت نوشتار جوانه میزند
تشبیه زیبای شما بسیار چشم نوازست بانو
دست مریزاد

سلام و درود بر مهر بی پایان مهربانو ی عزیز دل
سپاس از محبت شما زیبا نگاه شماست
درودتان باد

مهربانو پنج‌شنبه 3 دی 1394 ساعت 10:12

وقتی تمام حادثه ها می ‌رسد به تو
نفرین برای توست! دعا می‌ رسد به تو

از تو - دیار کهنه‌ی من- کوچ کرده‌ام!
اما هر آنچه جاده، چرا می ‌رسد به تو؟

آیا مگر تو پاسخ آن پرسش منی؟
آیا مگر بقا و فنا می ‌رسد به تو؟

فکرم به جستجوی کمال جواب‌هاست
دائم ولی بجای خدا، می‌ رسد به تو

من با تو این چنین شده‌ام! سرنوشت من
یا آن که می‌ رسد به تو... یا می‌ رسد به تو

با آن غرور حرف دلم را سپرده‌ام
در گوش باد بلکه سلامی رسد به تو!

از تو اگر چه می‌گذریم... آه! بگذریم!
امشب تمام صحبت ما می‌ رسد به تو!

احمد میر قیصری

از تو می روم و باز هم به تو می رسم درود درود درود

رویــــROYAـا پنج‌شنبه 3 دی 1394 ساعت 01:53 http://mynicedream.mihanblog.com

سلام ایام به کام

سلام بر حضرت دوست که هر چه می رسد از او نکوست ...سلام و درود بر شما بانوی عزیز و مهربان

عمو علی پنج‌شنبه 3 دی 1394 ساعت 00:06 http://aliakbarforghani.blogfa.com/

فـرض کـن بــه عـکــاس بـگـویــــــــم :[گل]
تـارهـای سـپـیــــــد را سـیــاه کـنـــــــد…
و چـیـــــن و چـروک هـا را مـاسـت مـالـــــــی…
و حـتـی از آن خـنـده هـا کـه دوسـت داری بـرایـم بـکـارد
بـاز هـم از نـگـاهـــــــــم پـیـداسـت چـقــــدر …
بـه نــبـــودنـــت خـیـره مـــانــــــده ام…[گل]

بسیار عالی بود سپاس و درود و قلمتان نویسا

خسرو چهارشنبه 2 دی 1394 ساعت 19:54

. درود بانوی گرامی . . ببخشید . . من اون قالب آبیه را
. خیلی دوست داشتم . . عاقبت یک شب خیالت را به آتش
. میکشم . . با هیمه مستی . . . سخت می سوزد درونم تا
. رود خاکسترش بر باد . . . و من در بلورین جامی از شراب
. تلخ می سوزم . . . باد و سوز و باران هم . . . اندرون ناودان
. خانه ام می نوازند چنگ . . .
. این شعر بلند مخاطب خاص در دوران جوانیم داشت
. اینک سال ها بگذشته . . شادمان باشید .

سلام و درود جناب خسرو
میدونید دنبال یه قالب ساده ی ساده هستم بی هیچ رنگی که فقط حکم دفتر رو داشته باشه اون قالب آبی خیلی خوب بود ولی جایی برا نوشتن نداشت ...شعر زیبایی سرودید انشالله هیج وقت دلتون غمگین نباشه

سیما چهارشنبه 2 دی 1394 ساعت 14:05

من پس انداز دلم را به تو دادم که تو هم
بیمه ی عمر دلم روز مبادا بشوی

غرق عشق تو شدم، بلکه تو شاید روزی
دل به دریا بزنی، عازم دریا بشوی

نم بارون، ، لب دریا، ، غم تو، ،تنگ غروب
دل من تنگ تو شد، ،کاش که پیدا بشوی..

سلام سیما جان خوش اومدی بانو
شعر بسیار زیباییه عالیه فقط با اجازه ات یه مورد رو ی ذره تغییر بدی از نظر من که البته کارشناسانه نیست ولی از نظر خوانش و شنیداری فوق العاده میشه اونم بجای کلمه بارون بذاری باران ...امتحانش کن ببین چقد زیباتر میشه ...
سروده ای خیلی زیباییه آفرین

مستانه چهارشنبه 2 دی 1394 ساعت 11:07 http://eagle2015.blogfa.com/

زندگی در بردگی شرمندگی است
معنــی آزاد بودن زندگــی است
ســر که خـــم گردد به پای دیگــران
بر تن مــــردان بــود بــار گــران
بندة حق در جهـــان آزاده اســت
مســت وی فارغ زجام و باده است


خلیلی

سلام بانو مستانه ی عزیز خوش اومدی مرسی بابت شعر زیبای شاعر گرامی خلیلی بزرگوار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد