من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"
من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"

"عبور از چراغ قرمزها"

 


سفر می کنم از من به من

می رسم به تو سر هر پیچ

سر هر کوی  سر هر  برزن

 

****

 

مرد بودم اگر چه زن هستم

زن هستی اگر چه مرد بودی  

من مرد  می شوم و در تو حل

تو زن می شوی و در من حل

تو بیشتر گریه می کنی چون من

من بیشتر بغض می کنم چون تو

 

*****

 

ظرفها را می شوری ؛ آه غذایت سوخت

می کوبم بر سر مدیر ؛آه کجایش سوخت

می روم در پی کاری ؛

 بی نیاز از این همه خواری

می گویی پای تلفن

 بگیر روزنامه های تکراری

شاید پیدا شود برای من هم ؛  کاری

تو گریه نمی کنی پشت خط

ولی من دیدم  قطره هایی از  درد  

 می چکدقطره اشکی از گونه های خط

درد می کشی  و من هم درد

درد می کشد ما راتا ته _ته خط

 

******** 

می گویی: کاش زن بودم

کمی زیبا ؛ کمی هم منگ بودم

سپر می کردم سینه هایم را

که گره از کار بگشاید جانم را

می گرفت مرا آن مدیر فلان فلان شده

می گذاشت بر سر کاری که بی خودی علم شده

می شدم نان آور ات با درد ؛

می نشستی در خانه و می شد خیالاتم تخت

 

****** 

حکایت ما ؛ حکایت دو دلداده بود

که دل داده بود و دور از باده بود

پیمانه ای پر کن ؛ بریز شراب

درد می کشم ؛ درد می برد شراب

مست از حضور تو می شوم

 ببین خط قرمزها را اتو می کشم

 

*******

 

تو بیا و در من حل شو

بیا باز در هرشعر

پا به پای کل کل من شو

بگذار این اعجوزه های بازاری

باز هم بگویند که زن و مردی

رفته اند به خلوت_ هم؛ بی مرز

بدون  چار دیواری؛

 

******

تو می کشی فریاد بر سر

هر چه مرد و زن___ که می زنند تهمت

 و هی می کشند سرک به اندرون و ماتحت

که___

مردم این  گور من است

 وشما را کاری نیست ؛

آن  گورشماست و مرا  کاری نیست   

دست بردارید از   زنده بگورکردن

دست بردارید از  گور به گورکردن

 

*****

تو نمی دانستی که

اینها  فکرشان  در زن مانده

لخت بر تخت و زیر پیراهن مانده

ما که ندیدم لخت_ تن مان را

 می آیند و به جرم نکرده ای

می در اند  پیراهن مان را

بی خودی این همه سال پاک ماندیم

در  حیرتیم امروز

 و از  تهمت ناپاک مات ماندیم

بی خودی این همه سال لال ماندیم

نگفتیم دوستت دارم و کال ماندیم

در ته خط عاشقی سالها جا ماندیم

  بیا و بگذر یم تا همیشه

 ازاین  خط قرمزها

فقط  همین یک بار بمیریم

 بر سر عبور ازچراغ  قرمزها ...


"پونه شاهی"

12__شهریور __93

نظرات 7 + ارسال نظر
.... چهارشنبه 16 دی 1394 ساعت 23:05

چرا کامنت مهربانو رو تایید کردی؟ چرا اجازه دادی نقدت کنه؟

سلام دوست من نمی دونم کی هستی باز هم نه تنها مهربانو هر کس دیگه ای هم نقد کنه نقد ادبی تایید می کنم ...من فقط کامنتهای که مربوط به مسایل خصوصیم باشه تایید نمی کنم
موفق باشید و پیروز

مهربانو چهارشنبه 16 دی 1394 ساعت 19:17

سلام و درود خدمت دوست فرهیخته و ارزشمندم پونه جان
اگر بخواهم جسارتا با زبانی رک صحبت کنم باید عرض نمایم آنچه را که شما به رشته ی تحریر در آوردید من نام آن را شعر نمیگذارم زیرا نه موزونی کلام شعر سنتی را دارد و نه وزن و آهنگ شعر نو را . اما آنچه که کاملا مشهود است این نوشته ی زیبا با فحوای غنی و سراسر ملموسش شعرواره ایست که بین وزن و بی وزنی دست و پا میزند یعنی در برخی سطور وزنی را دنبال نموده و ناگهان مانند قطاری که از مسیرش خارج گردد از مسیر وزن و آهنگ خارج میشود بنابرین بهترست سطر و نثر نسبتا موزون نامید اما آنچه که از خوانش آن بسیار لذت بردم روزمره گی ها و روزمرگی های یک زن است که بسیار زیبا و رسا چهره ی درد کشیده یک زن را متصور گشته اید و به من واژه ایی بر آن نمی افزایم زیرا هر آنچه که از آن داد سخن سردادید واقعیتی ملموس در جوامع امروزیست .
بسیار زیبا و صمیمی نوشتید دست مریزاد واقعا از مضمون و محتوای آن لذت و دردمند گردیدم
جسارتم را در برخی سطور که نقدی بر آن وارد ساختم بر بزرگواری و دانایی خویش ببخشایید

سلام مهربانو ی عزیز دل
بله نقد شما کاملا وارده من سعی کردم تو قالب مثلا پست مدرن باشه یه شعر اعتراضی که خوب بی وزن شده و بقول شما مثل ترنی که از ریل خارج شده باشه ...ممنونم بابت نقد خوبتون
باز هم تاکید می کنم من از هیچ نقدی ابایی ندارم و دلخور نمی شم بلکه با آغوش باز می پذیرم

آسنا چهارشنبه 16 دی 1394 ساعت 16:43

حالم داغونه

ای بابا ... یه کم قرآن بخون آرومت میکنه هیچی ارزش جوش زدن رو نداره نهایت همه مون یه سرنوشته اونم مردن پس چرا حرص داشته ها و نداشته ها رو بخوریم ...از داشته ها و الانت لذت ببر عزیزم باز رفتم بالای منبر یکی نی همینا رو بخودم بگه
تازه شاعر محبوب و عزیز دل هم حالش مث من و توست همون شاعر دوست داشتنی مهستی روحش شاد که می خونه مثل تموم عالم حال منم خرابه خرابه خرابه

آسنا چهارشنبه 16 دی 1394 ساعت 13:52

اجی کجایی دلم گرفته دلم برات تنگ شده

رفیقم کجایی دقیقا کجایی ، کجایی تو بی من تو بی من کجایی. ♫♫♫. یه دنیا غریبم کجایی عزیزم بیا تا چشام تو چشات بریزن تو قلبتم

کیارش سه‌شنبه 15 دی 1394 ساعت 20:07 http://kh3sa.mihanblog.com/

درود
عبور از خط قرمز یک اشتباه بزرگ است برای هرکسی چون با عبور از این خط باید تاوان شکستن حریم را بپردازی

سپاس و درود
حتما همینطوره که شما می فرماییداین فقط یک متن ادبیه و همه ی آدمها تقریبا" 99% از اونها برای یکبار در عمرشون از یه خط قرمزهایی رد شدند تاوانشم دادند ولی باز هم وسوسه شدن ...

آسنا سه‌شنبه 15 دی 1394 ساعت 14:07

سلاااام
زن بودن سخته

سلام آسنای گلم
بلی بلی

مهربانو دوشنبه 14 دی 1394 ساعت 21:00

سلام ناز بانو
پیشنهادی دارم و اینکه ای کاش هر بار یک پست بگذارید تا بشود آنرا با فراخ بال تفسیر نمود

سلام بر عزیز دلم مهربانوی گرامی
بله قبول دارم باید یکی یکی بفرستم ...دیشب خودمم به همین فکر کردم
مرسی از پیشنهاد خوبتون سعی می کنم یکی یکی و با فاصله یکی دو روزه بفرستم
مرسی مرسی مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد