اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"
اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"
Foto:Pooneh.Shahi
در دل سبز بهار
من احساس خزانی دارم
که شبیخون خورده ...
”پونه شاهی”
pooneh
سهشنبه 6 مهر 1395 ساعت 15:31
درود بر پونه عزیز
کمی از امید وتقدیر بگو.قبول دارم اغلب،حزن در شعر وکلام را می پسندند اما اگر ادامه یابد افسردگی می آورد.
ومهر بانوی گرام
بهتر است کم کم با هوای دلتون کنار بیایید .به شما بزرگوار نیز توصیه میکنم اندکی تمرین شکیبایی خوبست زندگی هر سان ما باشیم ، میگذرد بدون توجه به ما ، همان که تنی سالم دارید واز خیییییلی ها برترید سپاس ِدوست..
موفق وبرقرار باشید خوبان
سلام و درود بر شما
بله قبول دارم همه اش تلخ و گزنده ست
ولی جز تلخی نتونستم چیزی بنویسم متاسفم
سعی خواهم کرد که از حزن ننویسم ولی امیدوارم بتونم
ممنونم از خوانش متنهام
می توان تلخ تر از دوری ات
اندوهی را تصور کرد ؟
گُمان می کنم نه
وَ اما جواب تو آری ست
می شد تورا نداشت
می شد پیش تر از اینها
دستت را از دست داد
تو از من جلوتر ایستاده ای
به اندازه ی خوابِ نوزادی در گهواره
به قدری که آفتابِ فردا را پیش از من نوازش کنی
تو راست می گفتی
می شد تلخ تر هم این روزها می گذشت
بماند که این فصل
بی تو گذشت
سیدمحمد مرکبیان
..................................
شربتی تلختر از زهر فراقت باید
تا کند لذت وصل تو فراموش مرا
از حضرت سعدی جان عزیز دل
سلام نازنینم
دقیقا حال مرا توصیف نمودید
بسیار موجز و زیبا
سلام سلام بر مهربانوی عزیز دلم
صفا اوردی بانو همیشه بیادتونم بانوی مهربانیها
امیدوارم حالتون هیچ وقت خزانی نباشه و دلتون همیشه شاد و بهاری باشه