نمی دانم !!
رها شدند رها ؛ رها
می ترسم از اونی که گفت عاشق شده عاشق نبود
عاشق شد و عاشق شدم اما ولی لایق نبود
دل دادم او از من گذشت دیدم که او همدل نبود
گفت عاشقه بی من نمی تونه بره ؛ عاشق نبود
لبریزم از حسی که افسارش توی دستم نبود
برهم زده آرامش ام انصاف که نه حقم نبود
حسی نبود دردی نبود دردم شد اما او نموند
زخمی شده احساس من دیدی که او مرهم نبود
"پونه شاهی "
19 اردیبهشت 95
+ این ترانه ی جدیدمه اگه تونستی تنظیمش کن بخون
ولی بگو که ترانه ی پونه ست
گنجشکها و یا کریم ها
هر روز انتظار می کشند
روی ایوان
تو فراموش شان می کنی
آنها فراموش ات نمی کنند
ایوان می شود پر از ازدحام
گنجشکها و در کنارشان
یا کریم ها
دلگیر می شوی
از این ازدحام پر سرو صدا
دلگیر نشو
تقصیری ندارند
تقصیر دستان تو ست
از آن روز که عادتشان داد
به دانه هایی که هر روز تفریحانه
می پاشید برایشان ...
"پونه شاهی "
12 اردیبهشت 95
بیا
تو از محل ما
عبور اشتباه کن
سری بزن
به کوی ما
مرور اشتباه کن
نگاه کن
به پنجره
نگاه اشتباه کن
تکان داده دست من
تکان بده تو دست خود
بخند و اشتباه کن
بیا تو در حریم ما
دوباره اشتباه کن
به غیر من
تو از همه
وداع به اشتباه کن ...
"پونه شاهی "
4 اردیبهشت 95
شعر رو با همه ی وجودم و با همه ی احساسم تقدیم میکنم
به استاد عزیزم به بانوی مهربانی ها بانو مهرماه
به پاس محبتها و انرژی مثبتی که همیشه به من داده اند .
زندگی
چیزی نیست
جز همین دست عزیز ی
که هر روز ترا
سر یک ساعت خاص
می پراند از خواب
زندگی
چیزی نیست
جز همین لحظه که تو می خوانی
جز همین چای سیاهی که من می نوشم
زندگی چیزی نیست
جز همین گیر سه پیچی که بما می دهد این لامصب
زندگی چیزی نیست
جز همین چینی که بر گوشه ی چشمم پیداست
جز همین تار سفیدی که بر موی شما هم پیداست
زندگی چیزی نیست
جز همین لحظه ی کوتاهی که من می نویسم
تا بیایی و بگویی زیباست...
31 فروردین 95
"پونه شاهی "
به وسعت افغانستان اشک دارم
و به وسعت لبنان داغ
به وسعت سوریه زخم دارم
و به وسعت فلسطین سنگ
سنگ برای به سینه زدن
زخم ها سر باز می کنند
سربازها جنگ آغاز می کنند
هجوم درد است
به سوی کرانه های باختری
یک بالگرد می آورد
پدر شهیدشده را برای دختری
وطن می شود سوریه
و سوریه می شود وطن
می میرد سرداری دور ازمرزهای وطن
تیتر می شود :
سرداری بر سر دار
دور از آبهای ایران
غریبانه می میرد می گویند شهید
کسی نگفت :
چقدر سخت است جان دادن در خاک غریب...
24 فروردین 95
+ این سروده به یاد شهید سردار قاجار که در سوریه شهید شد پا گرفت روحش شاد
پیله می کنند در خواب
کودکان جا مانده در تاب
در پیچ اولین طلوع آفتاب
می میرد رویای
شکل گرفته در انبوه خواب
صدای خمپاره و بوی باروت
ارمغان جنگ از کرخه تا کرکوک
جهان سوم همین جاست
درست نقطه ی تلاقی
نفت و هجرت و باروت
میدان میدان مین آورده اند
برای پاهای کودکانمان
در پیچ اولین میدان
اولین بمباران
از هر صبح تا هر شام
خانه ها
کوله می شوند
و بچه ها کول
زنها آواره
و مرزها فول
مهاجر ان
مردانی که
کودک مرده در آب به بغل می زنند
اینجا جهان سوم است
درست همین جا
جهان سوم ما و بازار تجارت اسلحه برای شما ...
23 فروردین 95
"پونه شاهی "
دو حق انتخاب داری
اول :
با من بمانی و انتخابم کنی
دوم :
با تو بمانم و انتخابت کنم ...
18 فروردین 95
"پونه شاهی "