من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"
من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"

" یادت نمی رود از یاد"



می روی 


 و 


یادت نمی رود 


از یاد 


هیچ شرابی 


کم نکرد 


درد رفتن ات را 


 مست 


می کنیم 


تا همه چیز از یادبرود 


می رود از یاد 


همه ی دردها


جز  این درد رفتنها...


"پونه شاهی "


19_7_94







"عاشقم بود"


عاشقم بود 


و


منم عاشق او


وای از او ...


"پونه شاهی "


17_مهر_9

"بوی کافور ؛ عطر یاس "



تقدیم به ثریا و شهناز  دوستان خوبم


 بخاطر فوت پدر مهربانشان  خدایش بیامرزد  آم___ین :

_____________________________________


 بوی کافور ؛ عطر یاس 


پیچیده بود  


وسطای  اولین ماه از فصل پاییز  


برگهای زرد , ماه مهر ؛ و مردمی عجول 


خیابانهایی شلوغ ؛ این همه آدم در خیابانها 


و تو  که نیستی ؛ سرد شده است هوا 


سرد شده است خورشید 


سرد شده است قلب دختری در نبود پدر 


مرگ  هنوز هم غریب ترین  اتفاق  زمین  بود 


خبر آوردند مرده است پدری در آغوش   باز زمان 


بوی کافور ؛ عطر یاس 


پیچیده بود


در عصر پاییزی ترین حال خیابان 


من دیدم اش در نی نی چشمان دخترش 


من دیدم  اش  در گاهواره ی آغوش همسرش


چقدر تلخ بود جای نبودنش 


بوی کافور ؛ عطر یاس 


طعم لحظه های بی مجال


هنوز برف ننشسته  روی زمین 


که  دلهایی اینجا یخ می زند 


مرگ معمای  عجیبی ست 


کش می دهد دردهای مان را تا ابد ...



"پونه شاهی " 


هجدهم مهرماه یکهزار وسیصد و نودو چهار 




" منم دیونه ؛ دیونه "


 

توی دنیای وارونه


منم دیونه ؛ دیونه


رو تن پوش سیاه شب


نشسته عطر گل پونه



 

تویی تو رامش خونه


چه خوبه که تو رو دارم


توهستی و همین خوبه


بشی آرامش خونه



 

رو  نقشه دور دور هستی


ولی  نزدیک  من هستی 


تو بین لحظه های من


طلایی زمان هستی



 

نشستی توی  احساسم 


همین نزدیک خواب من


توی رویای خوب من


تویی جام شراب من



 

مثل محبوبه ی شبها


توحس خوب این روزها


مثل لالایی شبها


کنار من تویی تنها


 

"پونه شاهی "


25__خرداد__9

"گوشه ی هشتم "



جهان هشت گوشه داشت 

 

از شب قرار سر ساعت هشت

 

جهان هشت گوشه داشت

 

گوشه ی هشتم بوسه ای کشدار

 

توی تاریکی  مهتاب بین درختان سپیدار

 

ارشاد می کرد ماه ستاره ها را

 

خورشید بخواب رفته بود

 

 در آغوش غریبه ای پشت کوه ها

 

ذهن زمین آشفته بود از  گذشته ها

 

 زاییده بود غصه های اش را

 

نوبت زایش عاشقانه هایش بود...

 

 

18__دیماه __93


"پونه شاهی "

"کاش دلم هم گرم بود"



شهر من  همیشه گرم است 


کاش دلم هم گرم بود


قرصهای سیاه 


قرصهای سفید 


حال خاکستری 


باد خاکسترم را می برد 


 زودتر از من به تو می رسد 


و منکه همیشه 


در راه رسیدن به تو مانده ام


نه می روم از تو و  نه می رسم به تو 


شهر من  همیشه گرم است 


کاش دلم هم گرم بود...



13__مهر__94


"پونه شاهی"

" آیه ی تلخ "


 

من در این آیه ی تلخ 


رفتن ات را بنگر تفسیر ام 


پشت هر هق هق تلخ 


پشت هر عابر منگ


پشت سیگار یه مرد 


پشت اشکای یه زن 


پشت هر لرزش قلب 


پشت هر عاشق مست


پشت هر رنجی که هست


پشت هر مرثیه از هر چه شکست


رفتن ات را بنگر تفسیر ام ...



پونهشاهی


13___مرداد___94