-
"خاصیت عشق"
دوشنبه 14 دی 1394 19:39
هر چه نام تو در من زنگ می زند زن همسایه را مرد اش یک بند می زند عشق رنگ می بازد وبی رنگ می شود کلاغ قصه های ات هم نیرنگ می زند مرد همسایه می زند بیرون زن به معشوقه اش زنگ می زند قی کرده آبروی همسراش را بر صورت اش آبرنگ می زند برنزه می کند خود را و کبودیها را رنگ می زند قلم می گیردبه دست و بیت بیت به باری به هر جهت به...
-
"خاطرات ما"
چهارشنبه 9 دی 1394 23:53
هنوز نفس می کشند اینجا در متروک ترین حالت خیابان خاطرات مان... "پونه شاهی" 9 دیماه 94
-
"دلتنگی"
سهشنبه 8 دی 1394 23:04
مثل همین جنگ که در دنیا پایانی ندارد دلتنگی من هم پایانی ندارد... "پونه شاهی " 8 دی 94
-
"تو کی هستی"
یکشنبه 6 دی 1394 19:27
تو عطر کدام باغی ؟ یا شکوفه ی کدام درخت ؟ تو سرخ ترین رز کدام گلخانه ای ؟ یا سبز ترین برگ کدام درخت؟ تو ماه کدام آسمانی؟ یا آسمان_کدام ماه؟ تو بستر کدام ستاره ای ؟ یا ستاره ی کدام بستر ؟ تواز قبیله ی کدام مهتابی ؟ یا مهتاب کدام قبیله ؟ تواز نسل کدام آفتابی؟ یا آفتاب کدام نسل ؟ که برای من بهترین اتفاقی ... "پونه...
-
" روزمره گی "
شنبه 5 دی 1394 22:01
باز صبح شد گریزی از رفتن نیست می آویزم بر رخت هایم لاشه ی بد بوی بی جان فردا را تو غلط بودی ؛ و من غلط تراز تو اما خط ممتد یست این غلط تا ته_ ته دنیا هر بار توبه کرم و توبه هم کرد من را من غلط بسیار کردم با خیال ات اما تو بی خیال من و من با خیال ات اما بسته بود نقش برتن ات بلوزی صورتی ازجنس ساتن را نقشه می کشم و نقشه...
-
" دست بسر کن "
پنجشنبه 3 دی 1394 22:05
بیا و دیگران را دست بسر کن کمی عاشق شو و عاشق ترم کن تو بیت هر غزل با من بمان عشق مرا آتش بزن خاکسترام کن قدح پر کن بنوشان برلب من لباس عشق بپوشان بر تن من شب تاریک غم را منفجر کن تو دنیا را ز اندوه منزجر کن کمی مطرب شو و چنگی به دل زن کمی عاشق شو و رنگی به دل زن بزن بربط ؛ بزن گیتار؛ بزن تار بکش دستی به روی این شب...
-
"خیابان خیس"
پنجشنبه 3 دی 1394 21:51
عفریت یاس می خزید در تن شهر مردمی بس غمگین ، مرده گانی زنده می دویدند از صبح پی نان ی ؛ آب ی تا ته شب عشق را چوب حراج زده بودند سر چهار سوق فراق مرد در پیچ خیابانی خیس می فروخت غیرت خود را به زنی از جنس حباب روشن از رنگ و لعاب زنی در مطبخ شام می پخت که شاید برسد مردش از پیچ خیابانی خیس خسته از کار و شبی بارانی ......
-
"تصویر خیال"
سهشنبه 1 دی 1394 20:59
خیال تو قدم می گذارد هرشب در خوابهایم سبز می شود و ریشه می زند در روزهایم ... "پونه شاهی" 93/12/27
-
"تن تنهایی"
شنبه 28 آذر 1394 20:47
ای تن تنهایی من سوخته چشم به راه دل شیدایی او دوخته شعر شو و ضربه بزن با کلام ضربه ی کاری تو بزن دربیان شعر تر انگیز و بزن ضربه ای واژه بر انگیز و بزن حربه ای شعر شو و بیت به بیت ضربه زن بیت و غزل را ب ُ سرای حربه زن ای تن تنهایی من سوخته چشم نگاه ام به تو چشم دوخته ماتم تنهایی ما لقلقه این غم تنهایی ما ملعبه تا تو...
-
"من ، تو ، خدا"
شنبه 28 آذر 1394 20:41
من تو خدا یک روز معمولی لبخند می زنیم به یاسهای اهلی خوابیده برروی شانه های خالی دیوار می رویم به راه خود تا خود می دویم به سوی خود از خود تا ثبت کنیم بودن را تا ثابت کنیم ماندن را من تو خدا من به تو می اندیشم تو به دیگری خدا به ما آغاز می شود یک صبح از تو و لحظه ها و خدا سالهاست شماره می زند زمین بر تن تاریخ داغ بودن...
-
"ستاره ای دلش شکست"
شنبه 28 آذر 1394 20:03
ماه از دستان شب افتاد و شکست دل ستاره پینه بست سیاه شد , تار شد , شکست ... "پونه شاهی"
-
"تو باشی هر چه می خواهد باشد"
یکشنبه 22 آذر 1394 23:35
تو باشی و من باشم و جنگ هم که باشد با تو می شود فاتح هر جنگ شد ... "پونه شاهی " 22_آذر -94
-
"عشق و مرگ"
شنبه 21 آذر 1394 17:16
ستاره بود و ستاره ای نداشت عاشق شعر بود و شعری به یاد نداشت سربازی بر روی مین قلب خود را جا گذاشت دخترک همیشه منتظر سر به روی شانه های جنون گذاشت... "پونه شاهی " 3__6__94
-
"می شود"
پنجشنبه 19 آذر 1394 13:38
می شود گاهی "تو" هم یارم شوی یارت شوم ؟ شب که شد ماه ام شوی ماه ات شوم ؟ می شود گاهی مرا یادم کنی ؛ یادت کنم ؟ در بین این آشفته زار آرامش جانم شوی ؟ من رامش جان ات شوم ؟ گفته بودی من چو اسب وحشی ام می شود با دست تو اهلی شوم ؟ گاهی که من طوفانی ام و سرکش ام می شود یار ام شوی تا من نسیمی دلکش و یارات شوم ؟ می...
-
"دام بلا"
چهارشنبه 18 آذر 1394 21:20
شب گیسوی تو شد دام بلا دل من شب زده شد دست این دل لرزید پای در دام تو افتاد؛ چه آسان لغزید دل من عاشق شد و چه شبها که گرفتار تو شد و چه اشعار بلندی همه در وصف تو شد شب و گیسوی شب ات شده اند بیت وغزل می سرایم ترا بیت به بیت ؛ شعر و غزل ... 22 فروردین 93 "پونه شاهی"
-
"مرز"
سهشنبه 17 آذر 1394 22:06
مرزتنهایی با رفتن تو آغاز شد از همان روزی که نبودی مرز تنهایی ایجاد شد ... پونه شاهی 30 __5__94
-
" امام زاده ای که با هم ساختیم"
یکشنبه 15 آذر 1394 18:17
عاشق شدیم و دل باختیم این " امامزاده ای ست که با هم ساختیم " خشت خشت با مهر؛ با عاطفه بیت بیت با شعر؛ با خاطره دل دادیم و دل باختیم در دل ثانیه ها و لحظه ها به جای هم جان باختیم " در شهری که سگ صاحبش را نمی شناخت " صاحب عهد شدیم و بنا را به عشق ساختیم می خواستیم هفت شهر عشق را شانه به شانه هم...
-
"کاج و بوف کور"
شنبه 14 آذر 1394 10:56
ته یک کوچه ی باریک و بلند کوچه ای پیرتر از پیرترین مردم شهر تک درخت کهنه ؛ کاج سالخورده ی پیر از تن _ کوچه ی باریک و بلند سال ها خاطره داشت پای این کاج کمی می لنگید بوف کوری سر کاج وعده داشت در دل هر شب با کاج غم لنگیدن کاج هق هق صادقی از جنس هدایت شده بود باد هوهو می کرد در دل شب خبر از عاشقی یه کاج پیر...
-
"به تلخ ی کام شیرین "
شنبه 14 آذر 1394 08:50
با سلام و درودخدمت شما دوستان عزیز داستان شماره 2 با عنوان " به تلخ ی کام شیرین " در بخش داستانهای کوتاه قرار گرفته با نقدهای خوبتون در بهتر نوشتن به من یاری کنید ... با تشکر پونه شاهی
-
"ویرانه ام"
یکشنبه 8 آذر 1394 20:50
به ویرانه های تمدنی پس از چندمین جنگ جهانی می مانم کار های زیادی انتظارتو را می کشد برای دوباره ساختن ام ... "پونه شاهی " 10__آذرماه __93
-
"نقد و بررسی داستان کراواتی با گلهای صورتی"
یکشنبه 8 آذر 1394 10:22
سلام و درود این پست رو گذاشتم تا آسنا که ناراحت بود چرا نمیشه برای داستان نظر دا د دوست خوبم و بقیه دوستان تو این قسمت نظرها ونقدهای ارزنده شون رو بذارند . با تشکر از تک تک شما دوستان.... و من الله توفیق با تقدیم احترام _ پونه شاهی 8آذر94
-
"افتتاحیه"
شنبه 7 آذر 1394 19:55
بخش داستانهای کوتاه بالاخره امشب هفتم آذرماه یکهزار و سیصد و نود وچهار افتتاح شد _____ برای این مهم به صفحه داستانهای کوتاه مراجعه شود ______ با نقدو نظراتتون منو یاری کنید ... هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم ... پیشا پیش از وقتی که خواهید گذاشت سپاسگزارم
-
"بی تو "
جمعه 6 آذر 1394 20:53
بی تو مهتاب نبود شب و تاریکی شب بود و همین شعر که هیچ قافیه و وزن نداشت وزن شعری که تو وزنش بودی تو نبودی و مهتاب نبود ... "پونه شاهی " 6 آذر 94
-
"هنوز هم نمی فهمی که دیوانه وار دوستت دارم"
جمعه 6 آذر 1394 09:08
پیر کرده مرا میله های سرد و گلوله های سربی عصر پاییز و نور چراغ باز پرسی در ازدحام شعری تلخ از میدان آزادی تا دربند برای آزادی مردی شاعر ؛ زنی شاعر عشق را از یاد می برند در لابلای زرورق مرد کارتن خواب و لای انگشتان سوخته ی زنی از سیگار اندوه می بارد از ولیعصر و تجریش و راه آهن این شعر برای توست که هنوز هم نمی فهمی...
-
"اضافات"
سهشنبه 3 آذر 1394 19:23
خبر تازه اینکه تصمیم گرفتم بخش جدید قصه های کوتاه رو هم راه بندازم و چند تا قصه ی دو سه صفحه ای که نوشتم رو با شما به اشتراک بذارم و نظرتونو بپرسم به امید خدا انشالله که مورد توجه تون واقع بشه
-
"حرف دل (2) "
دوشنبه 2 آذر 1394 21:45
دلم گرفته به اندازه ی دل گنجشکی که توی سرما گیر کرده نه لونه ای داره تو این سرما ؛ نه آ ب و دونه ای داره تو این برفا پرهاش و پف داده و خودشو گوله کرده ؛ گوله...گوله ...گوله ای سربی ...اگه خدا اجازه می داد که خودمونو برداریم از روی زمین ...بازم فایده نداشت چون من از زیر زمین می ترسم ... از اون همه خاکی که روم بریزند و...
-
"نسل سوخته"
دوشنبه 2 آذر 1394 20:21
ما ، آنهایی که از نسل سوخته ایم وارث چشمهای به آسمان دوخته ایم شاید معجزه ای شاید معجزه ای حرف که داد می شود ، فقر که همزاد می شود بیکاری که بیداد می شود صلحی که با جنگ یاد می شود سرزمین پر آشوب ام که زادگاه باد می شود پیله می کند اندوه در هسته ی خاموش انتظار ما ، آنهایی که بهتر می سوزیم ما، آنهایی که بهتر خاکستر می...
-
"ممنوعه"
دوشنبه 2 آذر 1394 20:00
جام شرابی که ممنوعه بود برد مرا تا ته بیت و غزل آخر بیت غم واندوه من با قدحی شد پر از شور و دم جرعه ای از می مرا دور کرد چشم _ دل غصه و غم کور کرد دور شدم از غم دنیا قدحش پر شراب دور شو از غصه بیاور شراب من می و مستی ز غزل یافتم دین ودلم را به غزل باختم شعر و قلم بود شراب _ دلم مست شدم مست نوشتن گلم ... "پونه...
-
"حرف دل (ا)"
یکشنبه 1 آذر 1394 18:25
آدما ازت فاصله میگیرند و این فاصله ها روز به روز زیادتر میشه و تو کاری ازت بر نمیاد ... پیر می شی وسواس میشی و باز پیله می کشی دور خودت چهل سال پیله فک کنم هر پیله ای بود تا حالا پروانه می شد ولی خوب نشد پروانه نشد که نشد ...بد پیله ایه ...از بعضیها ا نتظار نداری .و از بعضی ها انتظار داری و همین میشه که زخم می خوری و...
-
"ته می کشد دنیا"
جمعه 29 آبان 1394 14:07
آوار شده است در من ته مانده های زن ته می کشد دنیا ته دیگ می بندد یک لشکر از ماتم خط می کشد قرمز قانون _ مردانه محدودیت یعنی : یک زن کمی تنها یک زن کمی عاشق سنگسار یک دنیا ته می کشد در من ته مانده های زن ... پونه شاهی 20___اسفند ____92