-
"بسم الله "
پنجشنبه 28 آبان 1394 22:32
به تو گفتم که صدا کن مرا توبه کردی مرا باز تو گفتی که بگو بسم الله هر چه بود نام خدا بود تو گفتی که بگو بسم الله داد از غم تنهایی ما بود تو گفتی که بگو بسم الله فصل ما فصل خزان شد چه زود تو نبودی که بگویی بگو بسم الله خدایا مددی ؛ صبر عطا کن به امید تو بگویم که باز بسم الله ... 28 آبان 94 "پونه شاهی "
-
"نمیشه"
پنجشنبه 28 آبان 1394 22:29
نمیشه ازت رد بشم بذار پای تو له بشم نمونی ؛ بمونم بازم بری گریه شه خنده هم "پونه شاهی " 28 آبان 94
-
" غربت "
سهشنبه 26 آبان 1394 19:55
به همین غربت شب و به مهتاب تب آلوده ی شب و به آن بغضی که بی صدا شکست در دل شب به همین آیینه ی خیره شده به چشم من که زنی در آن است و بلند می گرید من پر از فریادم پر فریاد رهایی از این غربت شب من پر از زمزمه ی گذشتن از دنیایم من پر از غربت تنهایی آن شاپرک ام که به خودسوزی خود تن داده بال تنهایی خود را به شب و شمع و شب...
-
"به تو بستگی دارد"
یکشنبه 24 آبان 1394 22:13
حال من به حال تو بستگی دارد با تو بیدار می شوم با تو بیمار می شوم با تو مست مست با تو هوشیار می شوم می بینی حال من چه قدر به حال تو بستگی دارد... "پونه شاهی " 22 آبان 94
-
"آتش بس"
جمعه 22 آبان 1394 20:08
می آیی و آتش بس می شود در آغوش تو هر چه جنگ در دنیاست آتش بس می شود... "پونه شاهی" 22 آبان 94
-
" خواب "
پنجشنبه 21 آبان 1394 21:19
پنجره را می گشایم تو می آیی پنجره را می بندم تو می روی دلشوره می گیرم در تردد خیال نگاه می کنم این دل من است سفره ای باز _باز که برای دیوارها گفتن از تو را آغاز کرده گله ها را می شمارم بیشتر از دارایی من است و بیشتر از موجودی تو خواب می برد مرا و من دور _ دورمی شوم از تو و این پنجره ها و آیینه ها و آیین ها آیین ها را...
-
"باز تبر"
سهشنبه 19 آبان 1394 20:20
من سپیدارم و تو باز تبر مرگ من را تو دهی باز خبر کار من سبز شدن ریشه زدن کار تو ضربه از آغاز زدن تو و این باد شدید اهریمن ریشه در باد و تبر بر دامن دست نگهدار و ببین فریادم دست نگهدار و نکن بیدادم روزگاری به تو من دل دادم من به آهنگ تبر دل دادم تو زدی ضربه به همسایه ی من مرگ آمد ؛ شد هم سایه ی من من به خود آمده ؛...
-
"نشانی"
دوشنبه 18 آبان 1394 19:38
در آن سوی غروب پشت بغض زمین زنی در انتظار توست می ترسد گم کرده باشی اش در ازدحام روزمره گی های دنیا کاش گفته بود که " دوست می دارمت " تا اسم رمزی می شد برای روزهای آلزایمر زمین به یاد داشته باش در آن سوی غروب پشت بغض زمین زنی در انتظار توست ... "پونه شاهی" 18 _آبان_94
-
"سفر"
شنبه 16 آبان 1394 21:56
از تو می روم و به تو می رسم باز در هر سفر حتی در نبود تو هم به تو می رسم ... "پونه شاهی " 16 آبان 94 پی نوشت : تصویر هم کار خودمه :)
-
" دل من بر باد است "
شنبه 16 آبان 1394 20:11
ریشه در خاک و دل ام بر باد است دل طوفان زده از قید زمین آزاد است... "پونه شاهی " 16__آبان__94 پی نوشت : این هم برای فرزانه عزیزم که گفت از عکسهایی که خودم گرفتم برای متنهام استفاده کنم امیدوارم خوشش بیاد
-
"ماهی ها هم عاشق می شوند"
سهشنبه 12 آبان 1394 21:52
ماهی ها هم عاشق می شوند با آن چشمهای گرد کوچکشان با آن آبششها مانده ام وقتی مجنون می شوندچه میکنند ؟ یا وقتی غمگین می شوند یا وقتی دنیا برایشان تنگ تنگ می شود به اندازه یک حباب دل که ندارند بشکند پس خودشان می شکنند فرو می ریزند و دست به خودکشی می زنند چشمهایشان را نمی بندند با چشمان کاملا" باز شنا می کنند بسمت...
-
" من گرفتار شب ام "
سهشنبه 12 آبان 1394 21:02
من گرفتار شب ام شب چشمان تو را گله از شب نکنم چون گرفتار شب ام شب شعری ست در آن چشم سیاه شاعری در دل من می سرود شب چشمان تو را ... "پونه شاهی " 8__آذرماه __93
-
"پری کوچک غمگین"
سهشنبه 12 آبان 1394 19:13
من پری کوچک غمگینی را می شناسم " که هر روز صبح با چشمانی به زیبایی آفتاب با دستانی پینه بسته تنها یک بازی را تکرار میکند خشت زدن از طلوع تا غروب پری کوچک غمگینی که: کودکانه هایش را قالب میزند و افکارش رادر لابلای چیدمان خشت های قالب زده پنهان میکند وتا نگاهش میکنی می خندد ؛ مثل آیه ی ناتمامی از سوره آب وخشت و...
-
"بتادین"
سهشنبه 12 آبان 1394 18:47
دلم که میگیرد برایم پاکتی سیگار بیاور و دو گوش شنوا چند چسب زخم و بتادین ودوا دردهایی هست که باید دود کرد حرفهایی هست که باید زد و تو که باید گوش کرد و اما ... و اما... زخمهایی هست روی دل که باید بتادین زد چسب زد و دوا...و دوا ... که مسکن باشد برای تسکین درد های بی صدا... "پونه شاهی " 6___بهمن___92
-
"جنگ"
سهشنبه 12 آبان 1394 13:50
آب را گل بکنیم یا نکنیم چه کسی هست که دستت بدهد لیوانی جرعه ای آب یا تکه ای از نان خودش غم ما داشتن صلح و کمی آب و کمی نان و صفا ست آب را گل بکنیم یا نکنیم دنیا پرشده ازشلیک موشک و نزاع در جهانی که منم ساکن آن گر چه سوم شده است پای هر جنگ اول بوده هر چه خمپاره در این گوشه ی عالم بوده کودکانش همه جا پوکه شده دمخورشان...
-
"چهل سالگی "
سهشنبه 12 آبان 1394 11:19
چهل ساله می شوم و تو باز هم نیستی در چهل سالگی من تو بگو در کنار کیستی ؟؟ آسمان شب دارد زمین تب دارد و قلم که هذیان دارد اینجا شکسته است پاهای هزاران پایی به نام هزاران زن هزاران زن چهل ساله با هزاران خاطره ی چهل پاره "سیلویا پلات" ی در هر زن است " آن سکستون" ی در درون من است فروغ تکیه داده بر...
-
" تو دیگر آسمان را نخواهی دید"
جمعه 8 آبان 1394 14:24
و تو آسمان را دیگر نخواهی دید وقتی که زمینی باشی و به زمین چشم دوخته باشی که شاید سکه ای اسکناسی که شاید طلایی ؛ معدنی که شاید پستی , مقامی که شاید حوریی , لعبتی در زمین ببینی و تو آسمان را نخواهی دید وقتی که دل به زمین سپرده باشی و روی سپرده های زمینی حساب باز کرده باشی و تو خود می دانی . . آسمان بار امانت نتوانست...
-
خدایا
پنجشنبه 7 آبان 1394 20:40
دلم خیلی گرفته خدایا میشه پایین بیای و بغلم کنی ؟ 7__آبان __94
-
دانلود شصت و سومین شماره ماهنامه ادبیات داستانی چوک
چهارشنبه 6 آبان 1394 18:51
ماهنامه ادبیات داستانی چوک اولین ماهنامه الکترونیک (پیدیاف) ادبیات داستانی ایران است که به سردبیری مهدی رضایی، اولین شماره آن در شهریور سال 89 منتشر شد و همچنان ادامه دارد. این ماهنامه هر ماه برای 100.000 نفر فارسیزبان در سراسر دنیا ارسال میشود و از سایتهای مختلف دانلود کتاب ، بیش از 5000 هزار بار دانلود میشو...
-
"شاه رخ "
سهشنبه 5 آبان 1394 21:08
شاه تا رخ بنمود در دل مهتاب نشست شب شاعر شد و آن تلخی ایام شکست عطر صد خاطره بر پیرهن مهتاب نشست سردی باغ خزان خورده ی رویا شکست ... پونه شاهی 5_آبان _94
-
"ملاقات خدا "
سهشنبه 5 آبان 1394 21:00
می شود کاری کنیم؟ دست خلقی را بگیریم و کمی یاری کنیم ؟؟؟!!! پله ها را طی کنیم راهی نمانده تا خدا پله پله طی کنیم ما تا ملاقات خدا ... 5__8__94 "پونه شاهی "
-
" من غریق ام "
شنبه 2 آبان 1394 22:41
دل به دریا زده ام دل من طوفانی ست یاد تو موج به موج می زند بر در و دیوار دلم من غریقی هستم غرق در غربت عشق تو نداری خبری از دل من دل به دریا زده ام ببرد موج به موج یاد مرا از دل "تو " ببرد موج به موج یاد تو را از دل من دل طوفانی من غرق تو بود دل به دریا زده ام نکند دست قضا نگذارد برود یاد تو از خاطر من ......
-
" در کربلا"
شنبه 2 آبان 1394 15:41
در کربلا حتی شیطان بر حسین (ع) سجده نمود ... "پونه شاهی " 2_آبان ماه _ 94
-
" تو که تمومی نداشتی برام "
جمعه 1 آبان 1394 14:23
دفه آخر گفتم که تموم شدی برام دروغ بود توکه تمومی نداشتی برام از اتفاق بودنت تو رفته بودی از کجای نبودنت اومده بودی؟ از کجای زندگی من شروع شدی از نقطه ی غروبت باز هم طلوع شدی روزی می آد که میمیریم و تموم میشیم بدون هم ما به تنهایی محکوم میشیم ختم این غائله به دست تو ختم میشه حضور تو ؛ توهر مجلسی بزم میشه نشد بخوام که...
-
";من به تو ایمان ندارم "
جمعه 1 آبان 1394 13:53
من به چشمان تر ات ایمان ندارم کافرم گر به آن چشم سیاهت دل ببندم کافرم پیش من از عاشقی کم گوی کمتر ناله کن من به آن عشقی که نامت را نهادم کافرم "پونه شاهی " 13مرداد 94
-
"زندگی چیزی نیست "
سهشنبه 28 مهر 1394 22:51
من فقط می دانم زندگی چیزی نیست جز یه اندوه بلند یه غزل ؛ پست مدرن که زنی تن به جنون داده در آن زندگی چیزی نیست جز یه فریاد که در دل مانده یه شب تیره و کشدار و مریض شبی تبدار که هذیان دارد زندگی چیزی نیست جز همین درهای بسته که در آن گم شده ایم نه کلیدی پیداست نه امیدی بر پاست قفلها از دل ماست می شکند بر سر من کاسه ی...
-
"حصار"
سهشنبه 28 مهر 1394 21:09
Photo by :Pooneh.Shahi وقتی حصار می کشیم به دور افکارمان دنیا زندانی می شود بی گریز نه امید رهایی هست نه امید پناهی ... "پونه شاهی " 28__مهر __94
-
" هنوزهم امید وارم"
شنبه 25 مهر 1394 22:51
هنوزم در این خونه به روی تو بازه اگه برگردی تو ؛ غصه رنگ می بازه بد کردیم به هم این شد عاقبت هر دومون با هر سازی رقصیدیم تا حفظ بشه آبرومون نه گلهای سرخی که اوردم تونست کاری کنه ؛ نه گریه هام تونست گره کارو باز کنه خاطرات خونه فقط تو رو بیاد داره ؛ از آجرای این خونه عطر تو می باره درخت همسایه هنوز سرش رو دیواره؛...
-
"مرگ"
شنبه 25 مهر 1394 18:43
مرگ مودبانه به سراغمان می آید آرام ؛ سرد و خاموش و سر به زیر درست زمانی که دل می بندیم ... "پونه شاهی" 25__مهر__94
-
" می شود یاری کنی ؟"
جمعه 24 مهر 1394 21:22
من نمی دانم که فردا زنده ام یا مرده ام می شود کاری کنی ؟ من گرفتار تو و درد "تو "ام می شود یاری کنی ؟ 24_مهر _94 "پونه شاهی "