من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"
من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"

" دست بسر کن "



بیا و دیگران را دست بسر کن


کمی  عاشق شو و عاشق ترم  کن 


تو بیت هر غزل با من بمان عشق


مرا آتش بزن خاکسترام کن


قدح پر کن بنوشان برلب من


لباس عشق بپوشان بر تن من


شب تاریک غم را منفجر کن


تو دنیا را ز اندوه منزجر  کن


کمی مطرب شو و چنگی به دل زن


کمی عاشق شو و رنگی به دل زن


بزن بربط ؛ بزن گیتار؛ بزن تار


بکش دستی به روی این شب تار


بزن چرخی ؛ که چرخد روزگاری


بزن فالی ؛ که باشد  حسن حالی


کمی عاشق شو و عاشق ترم کن


کمی مجنون شو و مجنون ترم کن

بیا و دیگران را دست بسر کن


تو بیت هر غزل با من بمان عشق


  مرا آتش بز ن خاکسترام کن



"پونه شاهی "

7__مهر__93

"خیابان خیس"


عفریت یاس


می خزید در تن شهر


مردمی بس غمگین ، مرده گانی زنده


می دویدند از صبح


پی نان ی ؛ آب ی تا ته شب


عشق را چوب  حراج


زده بودند سر چهار سوق فراق


مرد در پیچ خیابانی خیس


می فروخت غیرت خود را


به زنی از جنس حباب


روشن از رنگ و لعاب


زنی در مطبخ


شام می پخت که شاید برسد


مردش از پیچ خیابانی خیس


خسته از کار و شبی بارانی ...


"پونه شاهی"

7__مهر__93

"تصویر خیال"



خیال تو


قدم می گذارد


هرشب


در خوابهایم


سبز می شود و ریشه می زند


در روزهایم ...




"پونه شاهی"


93/12/27