من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"
من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"

"عصر یخبندان"

Photo  by:Pooneh.Shahi


من که رفتم !!!


چه کسی گرم نماید یخ دستان تورا ؟؟؟


چه کسی  قهوه ی داغی شود اندوه تو را ؟؟؟


چه کسی شانه شود ؛  اشک تو را ؟؟؟


من که رفتم ...


خدایا


تو کسی را بفرست که دهد تسکینش


وکند گرم چو آن  قلب یخش  ؛بشود قهوه  ی داغ 


وقت اندوه شود شانه ی اشک ؛


بشود رامش جان ...



23 دیماه 95


"پونه شاهی"

نظرات 11 + ارسال نظر
خسرو یکشنبه 10 بهمن 1395 ساعت 18:25

. درود . ببخشید این مطلب در ارتباط با شما نیست
مجید گفته پست های من همه در نت هست
خواهش کردم که او . و هر شخص دیگری اگر
ثابت کند که پست های من در نت وجود دارد
وبلاگم را حذف می کنم . این مستند 11 بخش
است و از کانادا در یک فلش برایم آورده اند
کجا می توانید در نت پیدا کنید که
افق یک توهم است ؟؟!! کجا می توانید پیدا کنید
خورشید هرگز طلوع نمی کند و این ها همه
تفکری از کهن است . آیا پست های من از
دانشگاه برکلی . .شاملو . حافظ و حکیم توس
سینما و . . و . . در نت موجود بود ؟؟؟؟
مجیدخان یک پست خودش را نمونه بیاورد .
که دارای پیامی نو باشد . . . من ادعا نمی کنم
اما حاضرم با هر شخصی با هر نوع مدرکی در
هر زمینه ای به بحث بنشینم . آیا این ساده است
که فقط در شش ماه یک ژورنالیست را بشناسم
که یک مصحح است . بسیاری از دوستان شما را
که شعر یا یک قطعه ادبی از اینجا و آنجا بنام
خود می نوشتند را یاد آوری نکردم . این نشانه
معلومات نیست ؟؟؟؟!!! ببخشید . [گل][گل]را !!

سلام و درود بر جناب خسرو خان
من مدتیه گرفتارم و اصلا به وبلاگ خودمم نیومدم چه برسه به وب بقیه دوستان من چنین حرفی نزدم و راستش همیشه بخاطر معلومات خوب و اینکه خوب می نویسید غبطه خوردم . حالا هم از هیچی خبر ندارم . شاید ایشونم مثل من حسودی کردند منتها من به روی خودم نیوردم ایشون اینجوری نوشتم ...من اصلا" هیچ خبری از ایشون ندارم ارتباط من با ایشون و بقیه در حدهمین وبلاگ آشنا هستم و بس ناراحتم میشم بجای تشویق دوستان کسی بخواد تخریب کنه

محزونی نامقی سه‌شنبه 28 دی 1395 ساعت 08:54

درودبر پونه ی مهربان
ممنونم از حُسن ظن و نگاه زیباتون ، از اینکه مراعات نموده نظر بنده را لحاظ کردید سپاس دارم .
امید وارم هیچوقت خاطر پریش نباشید .زمانه ی گنگی است ، نا مهربان وپر از فشار روحی ، اما بیائید خودمان از لحظه ها تا جائیکه راه دارد حق خودمان را بگیرم، میدانم کاری مشکل است اما باید بگوئیم ، ما می توانیم......
براتون بهترین ها را آرزومندم

سلام و درود بر استاد جناب آقای محزونی ارجمند
ممنون از محبتتون و اینکه راهنمایی کردید .
بله پریشانی خیلی بده ... هر فردی شاید گاهی گرفتارش بشه
بذارید بحساب طولانی شدن بیماری و ضعف روحیه ...ولی با دعای خیر مادرم و شما دوستان خوب الان خوب شدم
خدا رو شکر
از اینکه بهم سلامتی داده و دوستان خوبی مثل شما

خسرو یکشنبه 26 دی 1395 ساعت 20:35

. درود . گرامی . . می بینم در پاسخ بنده و استاد و . .
. دم از نومیدی میزنید . از خستگی . . از تعویض سبک
. و سیاق نوشتن . . . یادتان باشد . آرامش . در فرار
. نیست . باید . با ناامیدها به نبردی سخت پا فشرد
. و تا در آغوش گرفتن مه رویان پیروزی . دمی نیاسود .
. باور کنید خودم . . . غمی پنهان به دل دارم که کوچک
. می نماید وسعت خورشید !! . . غمی جانگاه و من
. نومید . . . اما . مبارزه ام . ادامه دارد . . پیروز
. و موفق باشید .

سلام و درود بر جناب خسرو خان
گاهی وقتها کم میاره آدم ولی زندگی جریان داره با همه ی ناملایماتش انشالله بشه یه سری مطالعاتم و بالا ببرم تا بتونم بهتر بنویسم ...امیدوارم هیچ غمی و هیچ مشکلی نداشته باشید و همیشه پر انرژی و شاد باشید آمین

مسعود یکشنبه 26 دی 1395 ساعت 13:34 http://arus2016.blogfa.com

درود بانو
در حالیکه ساده نوشتید ولی خیلی صمیمیه ،منم این فضا و این آرزو رو دوست دارم،موفق باشی بانو

سلام و درود بر شما دوست گرامی
خوش اومدید منونم که اومدید و وقت گذاشتید و خوندید
ممنونم بابت لطفتون بزرگوارید
درود بر شما
موفق باشید و پیروز

ملاحت یکشنبه 26 دی 1395 ساعت 12:04 http://berangebaran13.blogfa.com

چه خلوت خوشی دارد این گوشه‌ی قشنگ!
باد از عطر علف، بی‌هوش
هوا از عیش آسمان،‌ آبی
و ذهن روشن هیزم
که گرمِ گرم ... از خیال جنگل افرا و صنوبر است.
...
چه بوی خوشی می‌آید از حواشی این پونه‌زار!
باید آنجا
آن دوردستِ کمی مانده به رود
باران باشد،
یک جاده‌ی خیس نقره‌پوش آنجا
پیچیده‌ی نم و نی
پر از نقش پای پرنده و آهوست
آنجا بادهای از شمال آمده
دارند رمه‌های سراسیمه‌ی مه را
به جانب دره‌های پنج و نیم غروب می‌برند!
...
و من که بدم می‌آید
این لحظه فقط شاعر باشم
دوستان دورِ جنگل صنوبر و افرا ... دیر کرده‌اند،
چوبدست پیرمرد را برمی‌دارم
راه می‌افتم ...



"سیدعلی صالحی"

درودبانو

سلام ملاحت جان خوبی عزیزم
خوش اومدی مرسی بابت این انتخاب زیبا
آقای سید علی صالحی استاد سرودن عاشقانه هاست
مثل بارون نم نم کلماتش می باره و دل تشنگان رو سیراب میکنه
درود بر تو دوست خوبم
موفق باشی و پیروز

گنجینه خلوت من یکشنبه 26 دی 1395 ساعت 10:29 http://marjandabiri.blogfa.com/

درود به پونه عزیزم
مثل همیشه گل کاشتی بانو
خوشا نفسی که از سوی تو سیراب می شود

درود بر مرجان ام
ممنونم که اومدی وقت گذاشتی و خوندی
موفق باشی و پیروز
تو عزیز دلمی :
باورت می شود
حتی باران به تو دل بسته
تا بیای ورنگ ببخشی به دنیا
رنگین کمان من !!!؟؟؟

گنجینه خلوت من یکشنبه 26 دی 1395 ساعت 10:28 http://marjandabiri.blogfa.com/

من که رفتم بنویسید دمش گرم نبود
بنویسید صدا بود ولی نرم نبود

خانه در خاک و خدا داشت ، تماشایی بود
بنویسید دو خط مانده به تنهایی بود

بنویسید که با ماه ،کبوتر می چید
از لب زاغچه ها بوسهء باور می چید

بنویسید که با چلچله ها الفت داشت
اهل دل بود وَ با فاصله ها نسبت داشت

دلش از زمزمهء نور عطش می بارید
ریشه در ماه ، ولی روی زمین می جوشید

بنویسید زبان داشت ولی لال نشد
بنویسید که پوسید ولی کال نشد

پُرِ طوفان غزل بود ولی سیل نداشت
بنویسید که دل داشت ولی میل نداشت

پنجه بر پنجرهء روشن فردا می زد
وسعت حوصله اش طعنه به دریا می زد

بنویسید به قانونِ عطش ، آب نداد
و کسی کودک احساسش را تاب نداد

سرد و سرما زده از سمت کویر آمده بود
کودکی بود که در هیاتِ پیر آمده بود

تا صدای دل خود چند تپش فاصله داشت
گاه با فلسفهء عشق کمی مسئله داشت

من که رفتم بنویسید دمش گرم نبود
بنویسید صدا بود ولی نرم نبود

سلام بر مرجان ام عزیزتر از جانم
به به به به عالی بود
من که رفتم
تو بکن یاد مرا
گر چه بد بودم
و بد کردم من
بنما لطف
تو گاهی بیاد آر مرا ...
درود بر مرجان عزیز دلم
خوش اومدی صفا اوردی بانوجان

محزونی یکشنبه 26 دی 1395 ساعت 08:48

پونه عزیز درودت باد

به پیچیدگی فکر نکن ، نان چگونه فرایند پخت را پشت سر میذاره تا می پزه ، اندیشه را نیز باید با چنین فرایندی به پختگی رسوند ، اول باید با دل خودمون صادق باشیم ، نگاه عمیق داشته باشیم ، خودمان را بجای دیگران بگذاریم و...
جناب فیضی درست می فرمایند ولی شما نگران نباش ، در زندگی گاهی این برهه ها بوجود میاد که آدم افکارش کمی تحت تاثیر ناملایمات قرار بگیره...
وامابازهم بهانه ی من:
منکه رفتم
چه کسی گرم نماید...(روانتر می شود)
ودودیگر:
من که رفتم
خدایا
توکسی را بفرست ،که دهد تسکینش
وکند گرم چوآن قلب یخش،


موفق باشی پونه ی گل

سلام و درود بر استاد محزونی عزیز و ارجمند
ممنونم از اینکه خوندید و نظر دادید . خیلی بهم کمک کرد تا روحیه ی بهتری نسبت به نوشتنم پیدا کنم آخه داشتم کم کم فکر می کردم نوشتن رو تعطیل کنم ...در آینده اسباب کشی میکنم از این وبلاگ و تو محل جدید می خوام قصه هامو براتون به اشتراک بذارم قصه های کوتاهیه و دوست دارم هر وقت فرصت داشتید شما و همه ی دوستان خوبم که تو وبلاگم جمع هستند و یا اینکه من تو وبلاگشون هستم نظر بدن
حضرت حافظ می فرمایند:
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم,
که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق.
به مامنی رو و فرصت شمر غنیمت وقت,
که در کمینگه عمرند قاطعان طریق.

درود بر شما استاد
موفق باشید و پیروز

خسرو شنبه 25 دی 1395 ساعت 20:49

. درود . گرامی . من شعر را این گونه می بینم .
. شاعر نباید سعی کند . یا برای این که مخاطب بفهمد ،
. ساده نویسی . و یا مستقیم گویی را پیشه کند .
. همانطور که در شعر [ مه الوده ی تو ] بداهه ای نوشتم
. و در پایان با تکرار بند . . . مخاطب را آزاد گذاشتم . تا
. آن گونه برداشت کند که مایل است . البته فقط برای
. این بداهه ورنه در ارتکاب های من . اصلا چیزی مشخص
. نیست . شاعر باید مخاطب را وادار به تفکر کند .
. و اصولا فرق نظم و نثر در همین نکته است .
. و اما . این سروده ات . ساده . اما . زیباست .
. موفق باشید .

سلام و درود برآقای فیضی گرامی خسروخان ارجمند
ممنون که خوندید و نظر دادید . راستش این روزا دارم فکر میکنم همه ی نوشته های من ساده شده حتی قصه هایی که می نویسم پیچیدگی نداره فکر میکنم ذهنم دیگه کشش چالش و پیچیدگی رو نداره یه مقدار نگرانم حس میکنم تو مغزم یه اتفاقاتی افتاده که خوشایند نیست ...شایدم تاثیر دوره طولانی بیماری باشه ...مرسی که نقد کردید خیلی خوشحال شدم دوست دارم همیشه نقد کنید تا بفهمم کجای کارم ایرادامو بگیرید تا جایی مطلبی رو با ایراد نذارم ممنونم
موفق باشید و پیروز

مجیدوفا شنبه 25 دی 1395 ساعت 12:39

سلام پونه
ما که تخصصی در شعر نداریم ولی بدهد تسکینش آخری تکراریه

به مهربانو بگو شکلک نذاره

سلام و درود بر جناب وفادار
من هم تخصصی در شعر ندارم
مگه با مهربانوی عزیز قهرید که من بهشون بگم ؟؟؟
تازه مهربانو می تونه مجازه و من بسیار دوس میدارم که برام شکلک بذاره فقط آقایون باید شکلک از نوع ممنوعه نذارند

مهربانو پنج‌شنبه 23 دی 1395 ساعت 11:20

سلام عالی بود عزیزم, بازم شعرت رو واسه قلب خودم دزدیدم دارم میبرمش.خداحافظ ما رفتیم

سلام به به ببین کی اینجاست مهربانوی عزیز دلم خوش اومدی صفا اوردی می بینم وبلاگم معطر شده نگو مهربانوی عزیزم اومده
امیدوارم خوب شده باشی عزیزم اصن قابلی نداره همه ش برای تو برای قلب مهربون و پر از احساست مهربانوی عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد