من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"
من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"

"مهر را باور کن"

شب


 بلند بود و زمین


 گرم حضور


دختری


 خواب شقایق می دید 


مادری


 سر سجاده ی عشق 


 دانه ی نور به تسبیح می کرد 


جیرجیرک مات شبی آرام بود 


من نسیمی دیدم تنها بود 


لای مجنون ترین شاخه ی بید 


عشق را می بویید


و سکوتی مرموز


 می خزید 


 در دل شب بی پروا 


حس دل تنگی و غم 


لنگ لنگان می رفت


 از دل من 


یک صدا بود که می خواند مرا :


__مهر را باور کن __ 


و چه لبریزم من 


مثل یک شاخه ی بید 


مسخ آغوش نسیم...



"پونه شاهی"


دوازدهم مردادماه 92


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد