من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"
من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"

" رویای مرد کاغذی "


 

رویای اون روزای من؛ آبی و سبز  فیروزه ای  


کابوس شده  رویای من ؛  سبزی که شد خاکستری


 

رویای مرد کاغذی ؛ شبهای شانزه لیزه بود


میدون آزادی پر از؛ مردای بی انگیزه بود   


 

ریشه زدیم  تو خاکمون ؛ تیشه زدن به ریشه مون


فریاد بی گناهیمون ؛ محدود شده به خونه مون


 

فریادمون بی حنجره ؛ دیوار شده  هر پنجره


افکارمون زخمی شده ؛ زخمی نشست توحنجره


 

فریاد آزادی زدیم ؛ فریاد از این دلواپسی


شاید یه روز رها شدیم ؛از قهقراء از وا پسی 



 

"پونه شاهی "

3___تیرماه ___94


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد