من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"
من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"

" هنوزهم امید وارم"



هنوزم در این خونه به روی تو بازه 


اگه برگردی  تو ؛ غصه رنگ  می بازه




بد کردیم به هم این شد عاقبت هر دومون


 با هر سازی رقصیدیم  تا حفظ بشه آبرومون




نه گلهای سرخی  که اوردم تونست کاری کنه ؛


نه گریه هام  تونست  گره کارو باز کنه




خاطرات  خونه فقط تو رو بیاد داره ؛ 


از  آجرای  این خونه عطر تو می باره




درخت همسایه هنوز سرش رو دیواره؛


منتظره تا تو بیای سرش رو برداره




باید جمع کنم از روی میز قاب عکساتو؛


 شاید  یه روزی  یاد بگیرم نبودناتو




می دونم برای گریه هات  شونه کم داری  ؛


ولی سر رو شونه های منم نمیذاری




هنوز هم  امیدوارم که یه شب یادم کنی ؛


بیای یه شب تو بی خوابیام و خوابم کنی



"پونه شاهی "

نظرات 1 + ارسال نظر
خسرو یکشنبه 26 مهر 1394 ساعت 23:09

. درود . من از خوان هشتم آمده ام . . تا پیش رفت روز به روزتان را
. به شما تبریک بگویم . . اگر نمی ترسیدم که ببازم . . پیشنهاد
. مسابقه می دادم !!! .
. در انتظار شما هستم .

درود بر شما و بر مهربانی و تواضع شما بزرگوارید گرامی دوست عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد