من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"
من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"

"ممنوعه"

 جام شرابی که ممنوعه بود


برد مرا تا ته بیت و غزل


آخر بیت غم واندوه من


با قدحی شد پر از شور و دم


جرعه ای از می مرا دور کرد


چشم _ دل غصه و غم کور کرد


دور شدم از غم دنیا قدحش پر شراب


دور شو از غصه  بیاور شراب


من  می و مستی ز غزل یافتم


دین ودلم را  به غزل باختم  


شعر و قلم بود شراب_ دلم


مست شدم مست نوشتن گلم ...


"پونه شاهی"


10__اردیبهشت __93


نظرات 1 + ارسال نظر
آسنا دوشنبه 2 آذر 1394 ساعت 21:33

نگذارید که بی باده بمانم گاهی

نگذارید که از سینه برآرم آهی

تا که جان دارم و از سینه برآید نفسم

نگذارید که بی باده سرآید نفسم

همه جا هر شب و هر روز شرابم بدهید

آخرین لحظه ی عمرم می نابم بدهید

عاقبت مست و خرابم ز می ناب کنید

راحت آن موقع مرا تا به ابد خواب کنید

بیا نیشابور دختر خیام شو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد