من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"
من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"

"بی تو "



بی تو مهتاب نبود

شب و تاریکی شب بود

و همین شعر

که هیچ قافیه و وزن نداشت

وزن شعری که تو وزنش بودی

تو نبودی و مهتاب نبود ...


"پونه شاهی "

6 آذر 94

نظرات 6 + ارسال نظر
آسنا شنبه 7 آذر 1394 ساعت 18:01

خخخخ نچ فعلا نیزنم تا شما هی دنبالم بگردین
برم مسافرت برگردم بعد اجی
خب مردما کی داستانهاتو میذاری اگه سختته من خودم یکیشو برات بذارم مال خودته

میدونی وقتی میگی خخخخ من جوابم چیه
ایشالا بسلامتی بری و بیای
بادمجون بم آفت نداره نترس نمیذارم بمیری
چشم میذارمش به زودی شاید امشب شاید وقتی دیگر

مجیدوفا شنبه 7 آذر 1394 ساعت 16:49 http://vafadarfaz.blogfa.com/

سلام همشهری
راستش در شعر تبحری ندارم
اما شعر خوبی بود

عکس این دختره رو دیدم یکم دلم سوخت گفتم کاش کنارش می بودم یه شونه واسش هدیه میخریدم و یا موهاشو خودم می بافتم

استاد شعر میخوای خسرو خان
میتونی با اجازه من از ایشان کمک بگیری و هزینه کلیه خدمات رو به حساب من واریز کنی با تخفیف ویژه همکاری و همشهری بودن
البته کمیسیون معرفی ایشان فراموش نشود

سلام
مرسی
یه گشت ارشاد برای هدایت شما در شکلک گذاری لازمه بذارم تو وبلاگم
شونه تو موهاش میشکنه بهتره برس بخرید براش کش سر هم بخرید لازم داره
جناب خسرو شاعرند و خوشبختانه راهنمایی هم می کنند خدا ازشون راضی باشه ممنونم از این بزرگوار
کمیسیون معاملاتم اینقد نقد عمل نمیکنه

خسرو شنبه 7 آذر 1394 ساعت 16:20

. درود . . پونه عزیز . . بیا با آسنا قهر
. کنیم . . آخر یک وبلاگ بسازه
. تا ما هم برویم آنجا برایش
. شعر بنویسیم از عشق های شکست خورده
. در فراق و شاید از عاشقان
. به وصال رسیده . . تا
. یک وبلاگ نسازه مثل تیپ من . !!
. راستی خودش یک پا شاعر است

درود بر شما
آسنا دل قهر کردن رو نداره گناه داره
با قهر جواب نمیده باید زدش تا جواب بده

مستانه شنبه 7 آذر 1394 ساعت 10:45 http://eagle2015.blogfa.com/

دختران شهر
به روستا فکر می کنند
دختران روستا
در آرزوی شهر می میرند
مردان کوچک
به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند
مردان بزرگ
در آرزوی آرامش مردان کوچک
می میرند
کدام پل
در کجای جهان
شکسته است
که هیچکس به خانه اش نمی رسد

گروس عبدالملکیان

به به بانو مستانه ی عزیز دل خوش اومدید و ممنونم بابت این شعر زیبای گروس عبدالملکیان ...یه سری نوشته های قدیمی دارم که برای خودم خاص اند انشالله کم کم اونها رو هم می ذارم این شعر منو یاد یکی از اون متنهای قدیمی انداخت ... خوشحالم از حضورتون صفا اوردید

خسرو جمعه 6 آذر 1394 ساعت 22:43

. درود . و حالا من می نویسم . .
. بی تو مهتاب نبود
. شب ، شبی تاریک و سیاه
. و همین شعر
. که هیچ قافیه و وزن نداشت
. و . . . . . تا پایان . . . براوو پونه
. عزیز که می آید و نظر نمی نویسد !!!! .
. و من . . . شادمانش خواهم .

درود بر شما و مرسی از این همه تشویق
چشم من هم سر فرصت میام و از خجالت اشعارتون در میام ...ولی کم می نویسید این خوب نیست شما که تبحر دارید چرا کم ؟؟؟

آسنا جمعه 6 آذر 1394 ساعت 22:07

میخواهمت
ولی
دوری...
خیلی خیلی دور...نه دستم به دستانت میرسد
نه چشمم به نگاهت...
چاره ای کن!!!!!
توراکم داشتن...
کم نیست...
درد است...

یه وبلاگ بزن و از خر شیطون بیا پایین و خر خودتو سوار شو و این نوشته هاتو اونجا بذار من و دوستان بیاییم سری بهت بزنیم خوب دعوتمون کن دیگه عه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد