من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"
من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"

"ویرانه ام"


به  ویرانه های تمدنی

پس  از چندمین  جنگ جهانی می مانم

کار های زیادی انتظارتو را می کشد   

برای دوباره ساختن ام ...


"پونه شاهی "

 10__آذرماه __93

نظرات 10 + ارسال نظر
مهربانو شنبه 14 آذر 1394 ساعت 10:41 http://mehryad1793.blogfa.com/

تا که گفتم عشق، قلبم ایستاد!
وای عاشق، عشق، مشکل‌ها فِتاد!

اِقراَ بِسمِ‌ٱلعِشق، وحی‌اَم می‌رسد
«عشق، شوری در نهادِ ما نهاد»

اَشهَدُ اَنَّ که من عاشق شدم
سر در آوردم به ناگه از معاد!

من، میانِ آن دو «گنبدگونه ها»
هرچه ایمان داشتم، دادم به باد!

آی مردم در کتابِ عاشقی
از لبانش، آیه‌ها دارم به یاد!

حافظِ کُلِّ لَبش اکنون منم
چشمِ او ‌در حُکمِ آیاتِ جهاد!

«عشق، اُسطرلابِ اسرارِ خداست»
اسمِ عشق آمد، خدا هم ایستاد!



به به به به
سلام مهربانو ؛ بانوی مهربانی و عشق
ممنونم از حضورتون صفا اوردید و با این سروده که ...باید بگم دست مریزاد
سروده ی شماست بانو ؟
خیلی خیلی خوش اومدید
بقول حضرت سعدی روحشان شاد :
باور از بخت ندارم که تو مهمان منی ...

خسرو جمعه 13 آذر 1394 ساعت 18:53

. درود . من مست خراباتی صفای دیگری دارم .
. بدرد عاشقان ای دل دوای دیگری دارم .
. ز عشق گل چو بلبل نغمه می خواند به هر بوستان
. تو زیباتر ز گل هستی که بهرت نغمه های دیگری دارم
. ساقیا طی شد همه عمرم نگار و جام و باده کو
. ز جام و باده هم بگذر که میدانی صفای دیگری دارم
. رفتم یک دفتر کهنه قدیمی را آوردم . و شعرهایی که در نوجوانی
. سروده بودم آوردم . و شروع بخواندن آن . . هم خوشم آمد
. و هم خنده ام گرفته . . گفتم برای تو نازنین هم بنویسم تا
. بدانی چگونه شروع کرده بودم . . .
. خب قهر باش نیاااااا .

به به این خیلی هم خوبه ...استعداد خوبی داشتید ...
مرسی از این اشتراک صمیمانه
قهررررر؟؟؟؟؟ چرا؟؟؟

خسرو چهارشنبه 11 آذر 1394 ساعت 13:59

. سلام نازنین . . . دارم می نویسم !!! تازه اومدم برم داستان رو
. بخونم و کیف کنم . . کیف و با کیف عوضی نگیری !!!! اولی
. بمنعای لذت و دومی وسیله ای دست آویز خانوما . . دارم
. سعی می کنم محاوره ای بنویسم تا یاد بگیرم !!! .
. خب وقتی پونه میگه محاوره ای بنویس . . معلومه که می نویسم
. حرف استاد را باید گوش کرد . رفتم داستانو بخونم . . .

سلام و درود
من شاگردم و استاد نیستم تازه هر وقت من محاوره ای می نویسم داستانامو استاد داستان نویسی ایراد میگیره ولی من معتقدم درد و دل باید محاوره ای باشه تا بیشتر اثر کنه ولی داستان نه ...

خسرو سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 17:36

. درود . اول باید بگویم که یادم نیست چگونه وب شما را
. کشف کردم . . فقط می توانم بگویم از این کشف
. بسیار خوشوقتم !!!! . . دوم هم این که رنگ قالب شما
. تقریبا همرنگ قالب من شده است . . که می خواهم
. عوضش کنم . . . رنگ آبی . . دوم نیامدی جواب نظر
. خود را بخوانی . . که اگر آمده بودی . بمن می گفتی
. چطور می توانم داستان تو را بخوانم . در ضمن شعرم را
. اینجا درست می نویسم . فکر کنم این بهتر است .
. عجب این است که خسرو نمی ورزد عشق
. روی تو دیدن عاشق نشدن این عجب است !!!! .
. حالا خودت بگو کدام بهتر است ؟ .
. شادمان باشی همه عمر .

سلام ودرود
نگران نباشید بزودی تبدیل به سایت میشه و کلا استایلش عوض میشه البته امید به خدا
چرا من همه رو خوندم ...داستانم رو تو قسمت برگه بخش داستانها گذاشتم بخونید و ایراداتشو بگید مرسی
بابت شعراهای زیبا هم سپاس فراوان
موفق باشید و پیروز

مجیدوفا سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 17:24 http://vafadarfaz.blogfa.com/

سلام
قالب نو مبارک
عکس مطلب خیلی زیباست و پراز حرف

سلام و درود
برا قالب تبریک نگید چون قراره مدام قالب عوض کنم البته اگه قالب تهی نکنم و دارفانی رو وداع نکنم
خوشحالم حداقل از عکس مطلب خوشتون اومده جای بسی امیدواریه
ممنونم موفق باشید و پیروز

آسنا دوشنبه 9 آذر 1394 ساعت 21:11

فدای مامانا انشالله خدا مادرهارو برای فرزندان حفظ کنه وسایه شون بالاسرمون باشه

عشق شکل مادر است ... آمین
مرسی مرسی انشالله سفر خوش بگذره

آسنا دوشنبه 9 آذر 1394 ساعت 19:45

وااااااااای چه خوشگل شددددددددددا ای ول این یکی رنگ محشره تا اومدم کلی پرانرژی شدم پونه جون

من ندانم که کی ام
من فقط میدانم
که تویی
شاه بیت غزل زندگی ام

حضرت ابی یه ترانه داره که میگه :
گریه مون هیچ ، خنده مون هیچ باخته و برنده مون هیچ تنها آغوش تو مونده غیر از اون هیچ ...این ترانه رو فقط و فقط برای مادرم یادتون اوردم و بس

آسنا دوشنبه 9 آذر 1394 ساعت 17:49

اجی حالم خوب نیستا سربه سرم نذاریناااااا
اما ازشوخی بگذرم اون شکل بالای صفحه کتابخونه قشنگه اما نمیدونم چرا رنگ وبلاگ به دلم نمیشینه حالا دلیل اوردم رنگ وعوض کن خخخخ

باشه عوضش میکنم

خسرو دوشنبه 9 آذر 1394 ساعت 15:54

. درود . . شما هر روز یک نظر در خوان هشتم بنویس !!!
. نیازی نیست در رابط با پست باشه . . هر چی دلت
. خواست بنویس . . همین که غلط گرفتی را بنویس
. عجب است این که گرفتی تو غلط از من مست
. چه غلط بود مرا آن که نوشتی خود غلط است !!
. عجب آن است که خسرو به تو نمی ورزد عشق
. روی تو دیدن و عاشق نشدن این عجب است
. این هم بابت آن غلط که گرفتی !!!! . و من که فقط
. عکس تو دیدم . . . منتظر نظرهای قشنگ شمام .

ممنونم فقط فهمیدم که نظرم در مورد ایراد شعری غلط بوده وبس ...مرررسی

آسنا دوشنبه 9 آذر 1394 ساعت 12:57

چرا اقا خسرو ازاین قالب الکی تعریف کرد هااااان همینکه من میگم زیاد کتاب داره اینجا خب من گم میشم خخخخخ
باید حرف من به کرسی بشینه یه همچین ادمیم
اوه فعلا شما دونبال من بدویین تامن وبلاگ بزنم یوهووو
شادباشی پونه گلم

هدفشون شادی روح آسنا بود که حاصل شد
ببینم کی یه کامنت در راستای اهداف این وب عآِیآسعی می کنی بذاری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد