من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"
من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"

"مرز"

 


مرزتنهایی

با رفتن تو

 آغاز شد

از همان روزی که نبودی

 مرز تنهایی  ایجاد شد...


پونه شاهی

30 __5__94

نظرات 4 + ارسال نظر
کیارش چهارشنبه 18 آذر 1394 ساعت 20:18 http://kh3sa.blogfa.com/

درود شاعر شعر سپید
ما دو تن مغرور
هر دو از هم دور
وای در من تاب دوری نیست
ای خیالت خاطر من را نوازشبار
بیش از این در من صبوری نیست
بی تو من تنهای تنهایم
من به دیدار تو می آیم.

سلام و درود
چه کسی خواهد گفت مرده گان مغرور اند؟
مرده بودم از آن روز که من زاده شدم
نه کسی دید مرا ؛ نه شنید فریاد ام ...
سپاس از حضورتان

خسرو چهارشنبه 18 آذر 1394 ساعت 18:05 http://k

. سلام . هنوز جواب نظرت را نخواندی . . آن که مرا 70 ساله
. نوشته بودی . . اگر خواندی . . برایم بنویس
. دیگر . . . . گر در افتم با مار نیست راضی که کشم از مار دمار
. لیک راضیست بخورم صدها نیش چه کنم از دل خویش ؟؟!!! .
. روزی دو سه بار آمدن به اینجا . . و میدانی نخواهد آمدن آنجا !!
. عجب دیوانه ای دل . . برو راه دگر بگشا . . و چشمی که
. انتظارش را تو میداند . . بیا ای دل ازین کوچه . . بکوچیم هر کجا
. باران نیامد . . زمین تشنه را با چشم هامان آبیاری میکنیم
. هر دم . . بداهه . . اندر بداهه بود و غلط زیاد داشت !!!

سلام و درود
من تقریبا هر وقت دسترسی به نت داشتم سر زدم ولی فقط خوندم و خندیدم ولی جواب کم می نویسم ...مادرم میگه تو دنیا هزار جور دیوونه هست اینم ی جورشه

خسرو چهارشنبه 18 آذر 1394 ساعت 15:37

. درود . میگم حالا جنازه این مرد هشتاد ساله رو دستمون
. مونده . . شعر قشنگی برایش بخوان
. شعرت میشود دم مسیح و زنده میشود :خنده
. در حال رفتن بود وصیت کرد این شعر را برایت بخوانم
. به پند ناصح پیر که گفت حذر کنم از تو
. نکرده گوش و به دل جز آرزوی تو کردم ؟
. به کوی خود همه عمر چه خنده ها که نکردم
. چه گریه ها که به زاری به پای کوی تو کردم
. بیا به راه خدا اسیر خود تو رها
. نکن که عمر وفاش شمار موی تو کردم
. روزی یک بار حتمن تشریف بیاورید . حتمن . .

نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد ...
ای بابا شما که از من جوانتر هستید ...
روزی یک بار قول نمی دم ولی هر وقت نت در دسترسم بود و حس و حال وبگردی داشتم حتما" حتما" خواهم آمد

خسرو سه‌شنبه 17 آذر 1394 ساعت 22:53

. درود . . گرامی بانو من نرفتم هنوز . . چرا
. بی تابی و . . شعر و غزل و قصیده
. امروز کار داشتم . . شما فکر کردی من رفتم
. خب برای این که ثابت کنم هستم باید شعری بنویسم
. همان که در برف ها گفتید . . رفتم بخوانمش . و بیاورمش .

درود بر شما ...عجب اعتماد به نفسی خدا ایشالا یه کمشم به من عطا کنه ...متنها فقط ادبی و بس در واقع تمرین و مشقه برا آشنایی با چیدمان درست واژه ها
+ ضمنا عکس رو سر صبحی که منتظر سرویس بودم گرفتم یعنی دیروز صبح 17 آذر 94 هوا برفی بود کمی تاریک بود و تو این هوا باید می رفتم سرکار عابر هم دوتا دبیرستانی بودند یکیشون پشت سرش داشت شیطنت می کرد و سرسره بازی اینم بیخیال دوستش راهشو می رفت خود عابر خبر نداره ایشالا که ببخشتمون البته این آغاز برف بود تا ساعت 4 بعد از ظهر برف بارید
مرسی از حضورتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد