من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"
من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"

" روزمره گی "


باز صبح شد

 گریزی از رفتن نیست

 می آویزم بر رخت هایم 

 لاشه ی بد بوی بی جان فردا را   

تو غلط بودی ؛ و من  غلط تراز تو  اما

خط ممتد یست  این غلط تا ته_ ته دنیا

هر بار توبه کرم و توبه هم کرد من را

من  غلط بسیار کردم با خیال ات  اما

تو بی خیال من و من با خیال ات اما

بسته بود نقش  برتن ات

 بلوزی  صورتی ازجنس ساتن را

نقشه می کشم و نقشه می کشد من را

می کشم نقشه ی دکمه باز_ بلوز سا تن را   

محو می کند سیگاربا سیگار

 بلوز صورتی از جنس ساتن را

بوسه می زنم هر شب  به لب  سیگار سی بار

بوسه می زندبر گردن ام  طناب دار

جای بوسه هایت می روید  خار

باز صبح شد

 می رود این لاشه ی بد بوی  لاکردار

بگیرد باز دست یک روز دیگررا

کشاند تا شبی دیگر؛

 اتفاق   نبودن را  

شب می شود و

توبه ات از من هنوز باقی ست

تو دل_ تواب  تو؛

 جای" زن" هر جائی ست  

صدایی هست در دل ام اینک

صدای خود اتهامی های من

 در من :

مرگ

اتفاق قشنگی ست

  

 وقتی که در دنیا

 جایی برای نفس کشیدن نیست...


"پونه شاهی " 

24 خرداد93


+ لطفا  نقد ادبی حاشیه تو این شعر موقوف ممنونم 

نظرات 2 + ارسال نظر
فرزانه یکشنبه 6 دی 1394 ساعت 15:24

به به چه قالب وبلاگ قشنگی بانو

ممنونم فرزانه جون عزیز دلم

رویــــROYAـا یکشنبه 6 دی 1394 ساعت 01:28 http://mynicedream.mihanblog.com

سلام ایام بکامتان

تحکم شما را خواند م امشب در وبلاگ دوستمان

از قدر ت رنانه ات خوشم آمد

و لب به تحسین باز کرد م بی اختیار

البته خودم نیز خانم قدرتمندی هستم
ولی نمی تونم اقتدار را در خانمی ببینم و تمجید نکنم
فقط خانم کمی حس کردم که عصبانی هستید

کاش کمی صبور تر ادامه میدادید و تمام میکردید

شعرتان غمگین بود .......
با این قسمت شعرتان ارتباط بیشتری بر قرار کردم :

تو غلط بودی ؛ و من غلط تراز تو اما

خط ممتد یست این غلط تا ته_ ته دنیا

سلام به بانو رویای عزیز
یا همون رویای شیرین دوست داشتنی من و دوستای خوبم
متوجه نشدم کدوم مطلب تو کدوم وبلاگ و کدوم تحکم ؟ اگه نخواستید بقیه بدونند و تونستید خصوصی بفرمایید ...
زنهایی که جامعه بشدت با اونها برخورد کرده حتی اگه در اوان جوانی مظلوم و بی سر زبون باشند ...کم کم تجربه یاد میده بهشون که محکم باشند و قوی و برخورد جدی داشته باشند توی مواردی که حس خطر می کنند ..که شما قطعا" می دونید که پشت این تجربه ها چقدر زخم ها و شکست ها و تحقیرها و اذیت آزارها بوده که یک روح آرام شیرین رو تبدیل به یک روح آماده برای دفاع و مقاومت و کمی خشن و محکم میکنه ...من بهتون بخاطر محکم بودنتون تبریک میگم و درود می فرستم به شما بانوی شیر دل ...
و اگه اشتباه نفهمیده باشم باید عرض کنم که من معتقدم اگه اتفاقی بدی برای ما می افته نباید صد در صد بگیم مقصر دیگران هستند و ما بی تقصیریم یک مقدار از متن به حاشیه بریم و از دور از اون قسمت حاشیه به متن که خودمون درش قرار داریم نگاه کنیم می بینم یه جاهایی هم ما مقصریم ...البته کاری به نیت آدما ندارم چون چه بسا نیت خیره نتیجه بد می گیریم و چه بسا نیت بد و نتیجه گیری خوبی می کنیم ...اگه زورمون به بقیه نرسید حداقلش به خودمون که می رسه پس تغییر رو باید از خودمون شروع کنیم .....اوووف عجب نطقی کردم همه اش شعاری شد
ممنونم که این قسمتش رو دوست داشتید من خودم این شعر رو یه جورایی دوست داشتم و دارم بخصوص این تیکه شو:
توبه ات از من هنوز باقی ست
تو دل_ تواب تو؛
جای" زن" هر جائی ست
صدایی هست در دل ام اینک
صدای خود اتهامی های من
در من :
مرگ
اتفاق قشنگی ست

وقتی که در دنیا
جایی برای نفس کشیدن نیست.....
درود بر شما روز و ایامتان خوش خوش باد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد