من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"
من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"

" خیال بافی"


قرابت عجیبی ست

بین آمدن تو

و بر آمدن مهتاب

و سرودن شعری در وصف آفتاب

می آیی و من خیال باف می شوم

می بافم تصویر تو را

که  در آستانه ی  در ایستاده ای 

آمده ای شانه میزنی تنهایی موهایم را

و گل می زنی  به

رشته های بافته شده ی خیالی موهایم ...


"پونه شاهی"

21 دی 94

نظرات 5 + ارسال نظر
سیما جمعه 25 دی 1394 ساعت 12:52

هیچ کس
گناه را گردن نگرفت؛

یک سیب کم شده بود
و طبیعتاً
دیواری کوتاه تر از یک زن
پیدا نمی شد...

خوش اومدی سیما جون
آفرین عالی سرودی عزیزم

کیارش چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 23:56 http://kh3sa.blogfa.com/

من کــُـردم ...
چون قبیله و اصالت دارم
دوستی می گفت هر قبیله اصالتی دارد
چه مهاجم یک سرزمین باشد و چه مدافع آن
قبیله من مهاجم نیست و مدافع است
لباس دیگران بر تن نمی کند
که با لباسش به دیگران هویت می بخشد
مو سیقی اش را دیگران می دزدند
تا با ان برای خود اصالتی دست و پا کنند
من کردم . پهلوان شاهنامه ی فردوسی
صاحب سرزمین آریا
آریا همان ئاریا است
و ئار یعنی آتش
من صاحب سرزمین آتشم
آری من ئاریایی ام
و چه زیباست ایران
و چه زیباست ئیران
ئیر یعنی آتش
و ئیران یعنی سرزمین آتش
من از آتش زرتشت جان می گیرم
من در آتش اسکندر جان می دهم
عجب حکایتی است بین من و سر زمین من
حکایت آتش و آرش
حکایت سرزمین آرش
آرش همان ئارش است
ئار است و رش
آتش است و سیاهی
که تیرش آتش سیاه است
بر قلب سرزمین توران
تیرش مرزی است برای ایران
آرش بمان تا ایران بماند
آرش بخوان تا ایران بخواند...

درود بر شما بسیار زیبا بود ...

مهربانو چهارشنبه 23 دی 1394 ساعت 19:34

آه از دل بی عاطفه ی سنگی تو

سازی نزدم جز به هماهنگی تو

سلول به سلول وجودم غم توست

تنگ دل من نشسته دلتنگی تو

به به عالی ممنونم

مهربانو سه‌شنبه 22 دی 1394 ساعت 18:52

سلام و درود بر خانم احساس و اندیشه
بابت نقد زیبایتان در مورد پستم نهایت امتنان را دارم
شعر زیبایی سرودید که با مراعات النظیری که از عناصر طبیعت در کنار هم گرد آوردید زیباتر هم گردیده و به واقع این شعر زیبای شما به افکار و اندیشه ی خودم بسیار نزدیک و ملموس و محسوسدیدم و بسیار محضوظ گردیدم .
از قدیم گفتند که دیوانگان وقت در ماه مینگرند بیقرار میشوند و اما من نظرم بر اینست هرکسی که از کوچکترین حس ادب و عشق در وجودش توشه واندوخته ایی دارد عاشقتر و شیداتر و شاعرتر میگردد و دیدن روی ماه انسان را خیال انگیزتر از پیش مینماید.
زیبا سرودید و نگاشتید دست مریزاد بانو

سلام بر مهربانوی عزیز دلم
دوست خوبم شما همیشه با توجه و مهربانی تون منو شرمنده می کنید
خوشحالم که شما هم خوشتون اومده ممنونم ...
سپاس از مهر بی پایانتان

مجیدوفا سه‌شنبه 22 دی 1394 ساعت 16:27 http://vafadarfaz.blogfa.com/

درود بر پونه شاهی همشهری خوب و شاعر خوش ذوق



محض خوشحالی تو آدم حســـابی می شوم
ویــژه ی چشم قشــنگت آفتابــی می شــوم


باز خدا تو رو بیامرزه که
می بافی تصویر تو را...

بعضی ها که طناب دار تو را می بافند....

هر وقت میای آدرس بذار لطفن

سلام و درود بر جناب وفا دار
به به می بینم که شاعر شدید
خوب شما به طناب دار وفا دارید ببینید " وفا دار" برا همین برا شما طناب دار می بافند .(کشف جدیدمه )

نه زحمتم میشه آدرس بذارم امروز ده بار تایپ کردم که یکی ارسال شد یه بار ادرس میزدم می رفتم متن آلبر کامو رو کپی کنم ادرس می رفت باز می رفتم آدرس رو کپی کنم باز حرف البر کامو پاک میشد معجزه هم که بلد نبودم این شد که ادرس نذاشتم براتون ...پس دیدید زحمت داره برام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد