من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"
من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"

"قاب پیروزی"


تن آرزوهامون رنگ خاکستری میشینه  

وسط زیر سیگاری خاکسترش میشینه


اونی  که مرهمه وتو لحظه ها جاریه  

فیلترای له شده توی زیر سیگاریه  


خیلی وقته همه فیلتر کردیم قلبامونو  

نکنه عاشق شیم ؛ بسته بودیم چشامونو


بازم امشب قمر در عقربه وعقرب در ماهه

نیش می زنه پای رفتنمو دنیا پر از چاهه


مردی  می رفت خیابو نو؛ رو به  ایستگاه  آزادی

پشت به انقلاب بود با مترو؛ ایستگاه بعد  آزادی


خوابیده طاق باز مگسی روی  تابلوی پیروزی

کیف می کنه از وز وز گرم آفتاب  نیمروزی


"پونه شاهی "

16 دیماه 94

نظرات 14 + ارسال نظر
مهربانو شنبه 17 بهمن 1394 ساعت 23:01

گرچه هرشب استکان بر استکانت می زنند
هرچه تنهاتر شوی آتش به جانت می زنند...

تا بریزی دردهایت را درونِ دایره
جای همدردی فقط زخمِ زبانت می زنند...

عده ای از دوستی بویی نبردند و فقط
نیش هاشان را به مغزِ استخوانت می زنند...

زندگی را خشک - مثل زنده رودت - می کنند
با تبر بر پایه های آشیانت می زنند...

چون براشان جای استکبار را پُر کرده ای
با تمسخر مشتِ محکم بر دهانت می زنند...

پیش ترها مخفیانه بر زمینت می زدند
تازگی ها آشکارا تازیانت می زنند...

آه! قدری فرق کرده زخم خنجرهایشان
دوستان هم پا به پای دشمنانت می زنند...

به به بسیار زیبا و پر محتوی مرسی مهربانو عجب شعری سرودید بانو بسیار عالی ...انشالله که همیشه دور و برت پر از دوستان صاف و صادق و وفادار باشه و دلتون هیچوقت نشکنه

اسنا شنبه 17 بهمن 1394 ساعت 20:57

سلاام عشقمم خب مثلا دارم هندونه میذارم زیربغلت
اقای وفادار حتما کندخوانه من تندخوانم والا لاقل یه روزدرمیان بذار دلم گرفت هیچی نیستش من میام
میگما موضوع بگیم شعرمیسازی برامون خوب میشه هاا

سلام سلام عاشختم ...گیر دادی باز
باز سوزنت گیر کرده مثل سوزن گرامافون ...
سر فرصت می شینم چیزی می نویسم الان درگیرم هم محل کار هم خونه
خواهرجون رفته سفر میرم خونه فقط دور و برمادرجون می چرخم براش شام درست میکنم آبمیوه می گیرم داروهاشو می دم و ... میشه ساعت 11 شب اونوقع از خستگی سرپا خوابم می بره و تلپ می خورم زمین و همونجا شب و به صبح می رسونم در حالی که هزار کنج دلم شعره

مهربانو جمعه 16 بهمن 1394 ساعت 22:03

ببین که غرقِ سکوتی سفالی‌ام با تو
پر از طراوت باران، شمالی‌ام با تو
 
تو مثلِ پاکیِ آبی، ببار بر تن من
که من صداقتِ سرسبزِ شالی‌ام با تو
 
تو از اهالیِ عشقی تغزلت زیباست
نشسته عاطفه در قابِ خالی‌ام، با تو
 
شکسته غربتِ دل را سرود چشمانت
و با ترنم چشمت چه حالی‌ام با تو!
 
بخوان برای دل من ترانه‌ای از عشق
بخوان که غرقِ سکوتی سفالی‌ام با تو

از شمال ایران تقدیم به دوست خراسانی ام

تو شاه بیت هر غزل
نام تو بود در دلم
مطلع شعر خوب من
بانوی مهر و ماه من
رو تن شالی زار شعر
نشا ن مهربانیت
شهر سفالی دلم
شکسته بود
بند زدی سفال دل
روی دلم ببین عزیز
نشان از مهر تو هست
بند دلم به مهر تو
ای همه مهر و ماه من ...

مهربانوی عزیز دلم سروده ی فوق العاده ای داشتی که خیلی دوستش دارم
تا حالا کسی به این شکل برام شعری نگفته بود که دوستی خودش و من رو با شعر پیوند بزنه از شوق فی البداهه چیزی نوشتم پر از اشکاله شعرم ولی باور کن پر از احساسه برای تو عزیز دلم ...
+ انشالله سر فرصت اصلاحش میکنم

مهربانو پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 20:22

تنها راهزنی که دار و ندار آدمـــی را به تاراج می برد

اندیشه های منفــــــی اوست

از فـــــــردا تاریـــــخ بــــــزن

که روزت را با تکه شکسته هایِ دیـــــروز آغــــــاز نکنـــــــــــــی ...

سلام بانوی مهر و ماه مهربانوی عزیز
امیدوارم خوب شده باشی ممنونم از حضور دوباره ات زنده باشی و سلامت
من خود آن سیزدهم ام

اسنا پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 17:45

سلااام منتظرمطلب جدیدما صدباراومدم سرک کشیدم کم کاری میکنیا هههه

سلام بیخیال بابا مگه نونواییه تند تند مطلب بذارم تو میگی تنبلم و دیر به دیر می ذارم و جناب وفادار میگه چیه تند تند میذاری شما با هم به تفاهم برسید بعد نتیجه شو بهم بگید

مجیدوفادار پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 17:39

سلام بر پونه همشهری خوبم

اینقدر تند تند مطلب میذاری که نمیدونم واسه کدوم مطلب نظر گذاشتم و جوابش رو چی دادی

بهرحال خوشحالم شاد هستی و پویا و زنده


عکس ات با مطلب همخوانی نداشت قاب پیروزی

سلام جناب وفادار سر شلوغ
خوبید؟ من از دست شما و آسنا چیکار کنم شما میگی تند تند مطلب میذاری آسنا میگه دیر به دیر میذاری شما دوتا اول با هم یه نشست بذارید وقتی به برجام رسیدید نتیجه شو اعلام کنید به من مچکرم
ضمنا تصویر می خوره به ترانه ام راجع به سیگار له شده و سیگار مرهمه و سیگار همدمه هستش

اسنا پنج‌شنبه 15 بهمن 1394 ساعت 14:13

دلم گرفته ای خدا منو ببر پیش خودت
ببین تو دنیا بیکسم همدمی نیست بجزخودت
بال وپرم شکسته درها به رویم بسته
کاری نداره این دلم جزالتماس بدرگهت
اگه برونی این دل و بازم‌میام پیش خودت
دیگه بیشترازاین بلدنبودم
خوچیه مگه من شاعرم والا همینم زیاده فردا میگیرم چاپش میکنم هههه

اووووه اووووه ترکوندی
همینقدشم عالی بود ایول

اسنا چهارشنبه 14 بهمن 1394 ساعت 12:55

سلاام پونه گلم
خخخ من وشعرنوشتن اوهو نه بابا قبلا لاقل یه توپ دارم قلقلی میخوندم الان اونم ولش کردم هههه

بافرین

خسرو سه‌شنبه 13 بهمن 1394 ساعت 21:36

. درود بانوی شعر . . این شعری که اسنا نوشته . .
. یعنی خودش گفته ؟؟؟؟!!! . . آتیش پاره ایست !!!
. از تحصیلاتش نمی گوید . ولی می گوید تمام کرده !!! .
. شیطنت از روی کلماتش میبارد .
. ببین چه روزی گفتم . . . دارد با ما بازی می کند !!!
. شاید ارشد هم خوانده باشد !!! .

سلام و درود
نه شاعرش رو ننوشته منظورم از تشویق انتخاب خوبش بود
آتیش پاره مه بلهههه هست چه جورشم

اسنا سه‌شنبه 13 بهمن 1394 ساعت 12:27

قابل نداشت میشه پنج هزار خخخخ
شعرمن که نبود والا

ای دزد سر گردنه اونم از نوع حیرونش

خسرو دوشنبه 12 بهمن 1394 ساعت 20:39

. درود . بر بانوی احساس و شعر . . در نبود من حسابی
. یکه تاز میدان شعر بودی . . و چه شعرهایی . . .
. یک کلاس بگذار . ولی با شهریه ارزان !!! . تا من نام
. نویسی کنم .
. راستی در بیت ماقبل مقطع غزل . . آنجا که مرد بسوی
. ایستگاه آزادی میرود . . . قافیه چه بود ؟؟ !! .
. خب بیا بمن ناوارد ثابت کن . . . اما نفرین نکن !!!!
. موفق و کامیاب باشی .

سلام صبحتون بخیر اووووووووه چه همه تعریف کردید برم یه اسپند برا خودم بدودم
سر فرصت میام و ثابت میکنم که چه غلطی کردم امروز ممیز مالیاتی دارم و درگیرم قراره از مشهد بیان هنوز نرسیدن

آسنا دوشنبه 12 بهمن 1394 ساعت 17:11

آسمان تعطیل است...بادها بیکارند

ابرها خشک و خسیس هق هق گریه خود را خوردند

من دلم میخواهد دستمالی خیس روی پیشانی تبدار بیابان بکشم...

به به به به چه زیبا بود احسنت
من که هذیان گویم تب دوران دارم

اسنا دوشنبه 12 بهمن 1394 ساعت 16:53

مهربانو یکشنبه 11 بهمن 1394 ساعت 12:26

ﻫﺮﮔﺎﻩ ﻧﻘﺶ ﮐﺒﻮﺗﺮﯼ ﺭﺍ ﮐﺸﯿﺪﯼ
ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﻣﻬﯿّﺎ ﮐﻦ
ﺗﺎ ﻻﻧﻪﺍﺵ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﺑﺴﺎﺯﺩ

ﻧﻘﺶ ﮐﻮﻫﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﮐﺸﯿﺪﯼ
ﺑﺮﻓﯽ ﻧﯿﺰ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﺑﺒﺎﺭﺍﻥ ﻭ ﺑﺒﺎﺭﺍﻥ
ﺗﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺒﺎﺷﺪ

ﻧﻘﺶ ﺭﻭﺩﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﮐﺸﯿﺪﯼ
ﺩﻭ ﻣﺎﻫﯽ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺗﺎ ﺣﻮﺻﻠﻪﺍﺵ ﺳﺮ ﻧﺮﻭﺩ

ﻧﻘﺶ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﮐﺸﯿﺪﯼ
ﮐﯿﻔﯽ ﭘﺮ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ ﺑﺮ ﺷﺎﻧﻪﻫﺎﯾﺶ ﺑﯿﺎﻭﯾﺰ
ﺗﺎ ﺗﻔﻨﮓ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﯾﺎﺩ ﻧﮕﯿﺮﺩ
ﺩﺭﺧﺖ ﺧﺸﮑﯽ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﮐﻪ ﺑﺮﯾﺪﯼ
ﺍﺯ ﺁﻥ ﻗﻠﻤﯽ ﺑﺴﺎﺯ
ﻧﻪ ﻗﻨﺪﺍﻕ ﺗﻔﻨﮓ ﻭ
ﻗﻔﺲ
ﺗﺎ ﭘﺮﻧﺪﻩﻫﺎ
ﺁﺯﺭﺩﻩ ﻧﺸﻮﻧﺪ ﻭ ﮐﻮﭺ ﻧﮑﻨﻨﺪ .

"لطیف هلمت"


سلام و درود پونه جان
ممنون از شعرهای زیبات
من هنوز خوب نشدم انشالله بعدا بیشتر در خدمت شما خواهم بود

تو بمان
در تمام ثانیه های من
در تمام ضربان من
در تمام لحظه ها
حتی در نبودن های من
تو بمان ...

سلام بر مهربانوی عزیزم
امیدوارم کسالتت چیز مهمی نباشه و زود خوب شی مهربون
دعای امشبم بودن تو در لباس عافیت غرق شدن تو در خوشبختی و سعادت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد