من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"
من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"

"صدایی جز خدا نبود "

شکسته بود بال  ما

شکسته بال بی صدا

 

کمین کرده ماجرا 

در این فضای بی هوا

 

غمی چنان بی صدا 

خزیده  کنج دنج ما

 

رهایی جز خدا نبود

 دوای درد و رنج ما


صدایی جز خدا نبود

خدا خدای بی صدا



  5خرداد95

 "پونه شاهی "

نظرات 6 + ارسال نظر
مجیدوفادار سه‌شنبه 5 مرداد 1395 ساعت 11:57

درود بر پونه

بابا این چه بال شکسته ای بود جوش نخور


عوض کن این مطلب رو هی اومدیم وبلاگت
دیدیم نوشته شکسته بود بال ما ولی گچ نبود جوش بخوره


نامرد حالا ما دشمن شدیم؟؟

سلام
الان آمریکا دشمنه مگه بده
همه هم دوسش دارند

مجیدوفادار دوشنبه 4 مرداد 1395 ساعت 11:59

سلام پونه
کامنت خسرو رو خوندم دلم سوخت
طفلی خدا حفظش کنه معلوم میشه خسرو دل رحم و مهربونه

ولی میدونی یاد یه لطیفه افتادم
غضنفر میره سربازی وقتی میاد می بینه ریش های داداشش بلنده دم در ایستاده
هراسون میاد میگه چی شده؟؟
بابا فوت کرده داداش؟؟؟
بدو بدو میره تو خونه می بینه اون داداش دیگه اش ریشاش بلند وژولیده میگه چی شده مامان فوت کرده؟؟؟
به عموش میرسه می بینه عمویش هم ریشاش داعشی شده بلند میگه عمو چی شده بابام فوت کرده؟؟
باباشو می بینه توخونه که نه باباش زنده است ولی ریش هاش بلند بلند
میگه چی شده بابا ؟؟ مادر فوت کرده؟؟؟؟
میگه پدرسگ تو سربازی می ری چرا ریش تراش موزر رو باخودت بردی ؟؟؟؟

اینو گفتم که سوتفاهمات برطرف بشه

اصن با وجود شما ما هیشکدوم احتیاج به دشمن نداریم

خسرو یکشنبه 3 مرداد 1395 ساعت 23:35

. درود . آن روز هشتاد کیلومتر رانندگی با گریه !!!
. برایش شعر می گفتم . . باور کن . آرام آرام اشک خودش
. سرازیر میشد . . و من برایش شعر می گفتم . .
. و اتفاق را که شعر بدی هم نشد . برایت خواهم نوشت .
. نمی توانم بگویم خوشحالم . . . نه . . خواهرش بوده . .
. درد خواهر مرده را خواهر مرده میداند . . برای پدر
. و مادرش . . خیلی ناراحتم . . . ولی چه میشود کرد ؟ .
. مجیدخان . . . پونه . . . فتانه . . نیست . . با دم شیر
. داری بازی می کنی . . . صد ملیون برای . . سرت . .
. کنار گذاشتم .

سلام و درود بر شما که اینهمه مهربونید به آسنا زنگ زدم گفتم همه تسلیت گفتند و قصه ی شما رو هم گفتم خیلی ناراحت شد و من خودم هم واقعا بهم ریختم که با عث غم و اندوه یک انسان شدم اون هم شما برای همین عذر خواهم این آخرین پیام تسلیت تو وبلاگم بود بقیه رو امیدوارم که اتفاق بدی براشون نیفته و خدای تاکرده افتاد تو وبلاگ خودشون پیام میدم ...
قطعا" منتظر خوندن شعر شما خواهم بود ...
آقای وفادار رو زیاد جدی نگیرید بذارید بخنده شاید بقیه هم کمی بخندند
اصن هم نگران نباشید من خودم خودمواظبت هستم

H شنبه 2 مرداد 1395 ساعت 23:42 http://hodahastam.blogfa.com

مجید شنبه 2 مرداد 1395 ساعت 14:59

سلام مجدد
ما هم چون دلش مهربونه اینهمه مرام داره بهش میخندیم
توقع داری واسه خسروجان گریه کنم ؟
ایشاله خدا شما و خسرو را جدا جدا واسه من نگه داره

گفتم جدا جدا که مردم واستون حرف درنیارن
خسرو آدم کش هم بوده خبر نداشتیم؟
بابا ما که کشته مرده اش هستیم خیلی وقته ما رو کشته

سلام سلام
خدا ان شاالله شما رو به راه راست هدایت کنه نکرد راه راست رو به سمت شما کج کنه

مجیدوفادار شنبه 2 مرداد 1395 ساعت 13:55

سلام پونه
ایشاله هیچوقت بال و پرت نشکنه


خزیده کنج دنج ما

بابت همشیره آسنا هم بازم از تو ممنون
و خدارحمت کنه
ولی هنوز از خسرو یادم میاد خندم میگیره


خجالت بکشید از اینهمه مرام و دل مهربون آقا خسرو اینقد نخند بهشون میگم یه بلیط بخرند بیان بکشنتون همه راحت شن از شر زبونتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد