من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"
من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"

" Right to choose"

photo by:pooneh.shahi

رفاقتی نیست بین تبر و درخت 
هر جا تبر باشد مرگ درختی در راه است ...
پ.ن: بخاطر درختها مواظب تبرهایی که کاندید میشن باشید

نظرات 18 + ارسال نظر
خسرو سه‌شنبه 5 اردیبهشت 1396 ساعت 15:06

. درود . راستی چرا با زهرا خانم آموزگار ارتباط ندارید ؟؟ .
. به نظرم بسیار م عقیده هستید . .
. و دیگر چرا یک ستون را از وب خود کم کرده اید ؟؟!! .
. لینک ها و . . و . . البته سلیقه شما بهتر است .

درود بر شما

زهرا خانم اسم وبلاگشون چی هست ؟؟؟
و اینکه من باور بفرمایید از امکانات وبلاگم خبر ندارم زیاد وارد نیستم حتی یکی از دوستان عزیزو ارجمند برام سایتی درست کردند که خیلی عالی و خوب هستش ولی من کار با این سایت خوب رو بلد نیستم

خسرو سه‌شنبه 5 اردیبهشت 1396 ساعت 15:03 http://shabb. blogsky.com

. درود . . گرامی . جمله [ این است سزای فداکاریم ]
. ارتباط با سطور فوق داشت . یعنی . خسرو فداکاری کرده
. اما . با قدر ناشناسی روبرو شده .
. همیشه عجله دارید . آیا در اداره هم اینطور کار می کنید ؟؟؟
. آن هم حسابداری . . در سرودن هم . . خب کمی
. تامل !! . . من سال هاست با غوره ها همنشین
. هستم و ناز شان می کنم . . اما . از حلوا خبری نیست
. که نیست

سلام و درود بر شما

خوبید ؟ خوشید ؟ امیدوارم خوب و خوش باشید

روز و هفته تون بخیر و خوشی

مهربانو یکشنبه 3 اردیبهشت 1396 ساعت 08:43

سلام و عرض ادب خدمت پونه ی مهربان و ادیبم
واقعا شرمنده ام که بخاطر مشکلات و بیماری های متعددم که تحت درمان هستم امکان حضورم رو درب وبلاگ پر مهر شما و دیگر دوستان از من سلب نموده ، برای عرض ادب به وبلاگ جناب فیضی در خان هشتم رفتم که گویا دیگر فعال نمیباشد، وبلاگ رویا خانم هم که با ربات مواجه شدم که کد ارسال نمیکرد وبلاگ جناب وفادار هم که برای روز پدر رفتم و آنجا کامنتی قبلا گذاشتم و وبلاگ ملاحت جان هم برایم باز نمیشد، به هر روی نمیخواهم برای قصورم علت بیاورم هر چه هست خدا داند و من ، اما سخت بیمار گردیدم و تحت مداوا، از همینجا از یکایک دوستان پوزش میطلبم که ناتوانی ام از سر رنجوریست و دیگر هیچ....
اما در وبلاگم به روی همگان باز‌است و کامنت های پر مهرتان را هرگاه سلامت روح و جسمم اجازه دهد می خوانم ، از استاد والاقدر جناب محزونی هم سپاسگزارم هرچند توفیق آشنایی بیشتر با ایشان را نیافتم، من در جریان مسائل ناخوشایندی که برای دوستان پیش آمده نیستم اما آنچه که ذهن و حسم مرا یاری میکند گویا سو تفاهمی بین جناب فیضی و جناب وفادار پیش آمده و گویا دل دوست نازنینم رویا جان هم مکدر و مخدوش گردیده، من بعنوان کمترین وخواهرکوچک شما بزرگواران تمنا میکنم از در شادی برآیید که دنیا به پریشان کردن دلی نیارزد، ببخشید حالم برای بیشتر نوشتن مساعد نیست ، لطفا سلام و عرض ادب و پیامم را به یکایک دوستان ابلاغ بفرمایید،
پونه نازنینم بسیار به شما ارادت دارم ، مراقب خود و مهربانیتان باشید

سلام به بانوی مهر و ماه و مهر بانو مهر ماه

خدا بد نده عزیز مهربون می بینی چقدر جات همه جا خالیه ؟؟؟

واقعا ناراحت شدم از شنیدن کسالتی که پیش اومده برات امیدوارم هر چه زودتر بانوی مهربانیها رخت عافیت بر تنشون کنند و دوباره برگردند به جمع دوستان و این قهرهای بچگانه رو بتونیم خاتمه بدیم ...
من متاسفم که بین دو دوست صمیمی این مسائل پیش اومده
امیدوارم بین خودشون هر چه زودتر این قائله رو ختم به خیر کنند و بیشتر از این از کلمات و الفاظ ناجور استفاده نکنند ...
درود بر تو دلتنگتم هر وقت میام و نمی بینمت غصه می خورم همچنین دوست گرامی شما وبلاگشون خیلی وقته غیر فعاله دوستی که نوشته های خوبی همیشه داشت ...
درود خداوند بر تو بانو مهرو ماه بانوی مهربانیها

نفیسه پنج‌شنبه 31 فروردین 1396 ساعت 20:34

سلام پست جدید گذاشتم حتما بخوانید

سلام نفیسه جان چشم بانو

رویـــــROYAـــا پنج‌شنبه 31 فروردین 1396 ساعت 16:22

سلام

چند روزی بود گویا میهن بلاگ مشکل داشت ویا شاید خاهد داشت در اینده نمیدانم و اون اعداد برای تایید و ارسال کامنت نمی آامد
نگران نباشید من همه دوستانم را در همه جا میخوانم واز اوضاع خر دارم تا حدودی وقفه های گاه وبیگاه نت در میهن بلاگ یا بلاگفا و امثالهم از خواندن من جلوگیری نمیکنه

سلام رویا جان

امیدوارم همیشه تنت سالم لبت خندون و دلت شاد باشه
و همیشه مهربون و با گذشت باقی بمونی عزیزم

خسرو چهارشنبه 30 فروردین 1396 ساعت 16:58

. درود . چندین بار سعی کردم برای بانوی خردمند کامنت
. بگذارم . . نشد . . و تصور می کنم . دیگران هم نخواهند
. توانست تماس بگیرند . . چگونه باید اطلاع رسانی کرد ؟
. سپاس از شما گرامی

خوب راه دیگری رو امتحان کنید

خسرو سه‌شنبه 29 فروردین 1396 ساعت 20:39

. درود . این هم یک ارتکاب جدید . .

. پنجره از مهتاب پر است
و تو از پنجره ماه را می بینی
پلک هایت را می بندی
تا از رویا سرشار شوی
سحر بی شکوه می آید
خانه ات آشفته تر می شود
کفتارها باز آمده اند
به جستجوی تکه ای خوراک
کتاب هایت را در هم میریزند
و تو در مکانی تاریک
آسمان را به کلی فراموش کرده ای
و به تلخی می خندی
و به سادگی می گویی
ما با سرعت در سفری سیاه
. فرسوده می شویم .
. باز هم این که هیچکس در دانشگاه و مقطع ارشد
. یا دکترا ندیده است . خودش را کاندید . و از فرداست
. که بگم بگمش که استاد دانشگاه هستم . . یا
. بعنوان یک دکتر می گویم !!!! چاخان . اما . پارتیش
. کیست که پسرش یکی از بزرگ ترین سهام داران
. بانک های هلند و امارات است . یادتان هست چقدر
. دانشجو را اخراج کرد . فضای کشور را امنیتی کرد
. اینترنت را کنسل کرده بود . صد رحمت به روحانی
. اگر رای میدهید به روحانی متشکرم .

درود بر شما و ارتکابتون

کاری نمی شود کرد

وقتی که قافله سالار

خود نخواسته باشد

قافله را به مقد برساند ...

درود بر شما و دغدغه های اجتماعی تون

رویـــــROYAـــا دوشنبه 28 فروردین 1396 ساعت 21:02 http://mynicedream.mihanblog.com

درود وسپاس
برای توجه فراوان شما

درود بر رویای دوست داشتنی

[ بدون نام ] دوشنبه 28 فروردین 1396 ساعت 12:58

درود بر پونه عزیز
همانطور که برای رویا خانم عرض کردم این دوسه ماه اول سال رو شدیدا درگیرم ، پری شب خانه مادرم بودم در جوار ایشان به گفت وگوی تبر ودرخت پرداختم ، امید است مقبول افتد ، به رویا خانم بیشتر سر بزنید ممنونم.

درخت وتبر
درختی گفت تبر را کِی مهاجم
چرا دائم به فکر ضربه هستی
تبر گفتا که بی تقصیرم اینجا
مبینم این چنین در حال ِ پستی
مرا پرداخت آهنگر به کوره
وگر نه آهنی بودم ، ساده
کنون دستِ بشر وَز بَهر حاجت
برویِ من چنین نامی نهاده
درخت گفتا چرا دشمن به چوبی
تبر گفتا جوابش سرد وسخت است
مرا انجامِ کار وحمله بردن
بحکم دسته از شاخ درخت است
تبرگفتا : بدون دسته هرگز
مرا در انجمن کاری نیاید
اگر نَبوَد غرورِ دست انسان
مرا تک ضربه ای حتی نشاید
درخت گفتا به یُمنِ دستِ انسان
مرا درخاک ،محکم گشت ریشه
چسان حالا بدستِ زورِ انسان
مرا آید تبر یا ضربِ تیشه
تبر گفتا همین است ، آزِ آدم
بهرجا انتفاعی هست ،زنده ست
گهی سازد ترا با ریشه در خاک
گهی دیگر ترا از بُن بُرَنده ست
تبر گفتا ز محزونی بپرسید
طبیعت را در این دوران ،چونست
یقین خواهی شنید : از دستِ انسان
دلِ پاکِ طبیعت غرق خونست


موید وبهروز باشید

سلام و درود بر شما استادگرامی

مادرها مایه ی برکت و نعمت و آرامش اند بی شک پدرها هم حتما چنین است .

مرسی مثل همیشه عالی سرودید .
من گاهی حتی بزور می رسم به وبلاگ خودم سر بزنم .
ولی چشم حتما سر خواهم زد .
درود بر شما زنده باشید و پایدار

نفیسه دوشنبه 28 فروردین 1396 ساعت 09:41 http://barani24.blogfa.com

سلام پونه خانم
صبحتان بخیر، خیلی تو وبلاگت حس خوبی دارم

سلام نفیسه جان خوش اومدی

صبح زیبای تو هم بخیر عزیزم
ممنونم و خوشحالم که حس خوبی بهت داده

خسرو یکشنبه 27 فروردین 1396 ساعت 15:31

. درود . بانوی خردمند . . رویای زیبای من . . هستند .
. که در لینک فراموش نشدنی های من . .
. بانوی بی همتا . . نوشته ام .
. این زمان لج کرده اند . . و منطق را قربانی .
. سپاس از شمای همیشه مهربان .

گنجینه خلوت من یکشنبه 27 فروردین 1396 ساعت 08:53 http://marjandabiri.blogfa.com/

وقتی تبر به جنگل آمد ، درختان فریاد زدند و گفتند :
نگاه کنید دسته اش از جنس ماست !!
و دعایی بهتر از این نیست ، جز عاقبت بخیری تا دم مرگ!!!

از ماست که بر ماست ...
درود بر تو مرجان ام

گنجینه خلوت من یکشنبه 27 فروردین 1396 ساعت 08:49 http://marjandabiri.blogfa.com/

سلام پونه ی عزیزم
سال نو بر شما هم مبارک مهربونم
امیدوارم بهترینها در ااین سال برات رقم بخوره و تو شاهد بهترین هدیه ای باشی که خدا از آن تو کرده

سلام و درود بر مرجان عزیز دلم

ممنونم عزیزم همچنین برای تو مهربون

خسرو شنبه 26 فروردین 1396 ساعت 22:09

. درود . و بالاخره بانوی خردمند . اشتباه کرد . و بر این
. اشتباه مُر تائید زد . دیگر سخن گفتن بی فایده است
. و لی این سروده را برایشان نوشتم . . .
. . چو قایق از شب طوفان . شکسته می گذرم
. ز موج و ماهی و گرداب . خسته می گذرم
. فراز جنگل پائیز . خرمنی برگم
. که زیر پنجه ی طوفان . گسسته می گذرم
. چو غنچه ای که به تابوت باد می گردد
. پُر از غروبم و گلبرگ بسته می گذرم
. به زیر ضربه ی رگبارهای حسرت خویش
. شکوفه ام . به دریغای هسته می گذرم
. این آخرین تلاشم بود تا تصور اشتباهش را بازدید
. کند . ولی او این چنین نکرد . . . یعنی منطق را
. رد . . و لج را انتخاب کرد . . موفق باشید

سلام و درود بر شما خسرو خوبان
سروده ی زیبایی هستش
و اینکه من سر در نمی آرم بانوی خردمند مگه مهربانوی عزیز دلم نیست ؟
چه اتفاقی افتاده ؟
من گیج شدم

مجید وفادار شنبه 26 فروردین 1396 ساعت 08:31 http://vafadarfaz.blogfa.com/

سلام پونه
ممنون از حضورت و تبریک شما
برایت سلامتی وعاقبت بخیری آرزومندم
احساس قشنگیه وقتی بدونی یکی دلش برات تنگ شده
اما قشنگترین احساس وقتیه که بدونی یکی هرگز تورو فراموش نمیکنه

سلام و درود بر شما جناب وفادار ارجمند
هکچنین برای شما و خانواده ی محترم

خسرو پنج‌شنبه 24 فروردین 1396 ساعت 21:41

. درود . این غزل تقدیم بانوی خردمند شده . امید که
. خودشان لطف کرده به نمایش بگذارند . ممنون از شما .

. ای یار مهربان ز چه نا مهربان شدی
. از من چه دیده ای که بمن بد گمان شدی
. افروختی به معرکه از عشق آتشی
. من در میان فکندی و خود از میان شدی
. روزی که مطلع شد از احوال ما رقیب
. من تنگ دل نشستم و تو سر گران شدی
. گفتی که با توام ولی از شرح نامه ات
. معلوم شد که بر سخن این و آن شدی
. دل کندن از تو سخت تر از جان سپردن است
. که اول به دل نشستی و آخر بجان شدی
. اشکم روان شد از نظر آندم که همچو اشک
. افکندیم ز چشم و ز نزدم روان شدی
. خسرو تو بودی آن که زبان آوریت بود
. تهمت دروغ بود که آتش فشان شدی
......... با سپاس فراوان از محبت سرکار

سلام و درود بر شما

باز هم یک سروده ی زیبا از شما
امیدوارم بانوی خردمند ببینند و پاسخگوی شما باشند

درود بر شما و بانوی خردمند زنده باشید و مانا

خسرو پنج‌شنبه 24 فروردین 1396 ساعت 21:38 http://shabb. blogsky.com

. درود . . چقدر عالی . . گفتم درخت شوم و بسوزم .
. تا از سوختن من حرارتی که سبب ساز گرمی و
. آرامش . ندانستم . که تبر از ریشه میزندم و رهاااا
. شما زیبا هستید . جوان هستید . همه ی امکانات را
. برای یک زندگی پرشور و هیجان انگیز . . خوشبختی
. و سعادت را دارا هستید . . چرا . ازدواج نمی کنید ؟؟؟ .
. زیرا عاشقانه و صادقانه آرامش مادر گرامیتان را خواستارید
. که امیدوارم سال های بسیار از شهد سایه پرمهرشان
. بنوشید . . . من چون شما . آرامش دوستان را
. خواستم . و با همه ی عشق و علاقه ای که بنام
. و اعتبار . خوان هشتم داشتم . رفتم . این است
. سزای فداکاریم ؟؟ متشکرم

سلام و درود بر جناب خسرو خوبان

خوب بخشی که در مورد زندگی خصوصی من بود حتما" تقدیر اینجوری خواسته و یا بقول ونه گات در کتاب سلاخ خانه ی شماره 5 ""ر سم روزگار چنین است "
و اما مهمترین بخش گفتید این است سزای فداکاریم ؟؟ متوجه این مطلب نشدم ؟ من چه اشتباهی کردم ؟ شما و بقیه دوستان می دونید که زیاد دنبال نمیکنم کامنتها و موارد دیگه رو فقط وارد وبلاگها شده متنها رو می خونم گاها" پاسخی می نویسم اون هم دیر به دیر بخاطر مشغله ی زیاد و اینکه گیر میدن زیاد وارد نت نمیشم برای همین اصلا متوجه منظورتون نشدم
عذر خواهم

ملاحت پنج‌شنبه 24 فروردین 1396 ساعت 12:32 http://berangebaran13.blogfa.com

بهار که میشود دیگر نه برگ ها میسوزند
نه میریزند و نه زرد میشوند
آنها فقط تازه میشوند و میشکفند
تا به ما یادآوری کنند برای تغییر
هیچ وقت دیر نیست ...
حتی هر سال


سلام

بهار باشد یا زمستان
فرقی نمی کند
تو در کنارم باشی
همه ی لحظه های من بهاری ست ...

سلام و درود بر ملاحت عزیز دلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد