من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"
من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"

"گوشه ی هشتم "



جهان هشت گوشه داشت 

 

از شب قرار سر ساعت هشت

 

جهان هشت گوشه داشت

 

گوشه ی هشتم بوسه ای کشدار

 

توی تاریکی  مهتاب بین درختان سپیدار

 

ارشاد می کرد ماه ستاره ها را

 

خورشید بخواب رفته بود

 

 در آغوش غریبه ای پشت کوه ها

 

ذهن زمین آشفته بود از  گذشته ها

 

 زاییده بود غصه های اش را

 

نوبت زایش عاشقانه هایش بود...

 

 

18__دیماه __93


"پونه شاهی "

"کاش دلم هم گرم بود"



شهر من  همیشه گرم است 


کاش دلم هم گرم بود


قرصهای سیاه 


قرصهای سفید 


حال خاکستری 


باد خاکسترم را می برد 


 زودتر از من به تو می رسد 


و منکه همیشه 


در راه رسیدن به تو مانده ام


نه می روم از تو و  نه می رسم به تو 


شهر من  همیشه گرم است 


کاش دلم هم گرم بود...



13__مهر__94


"پونه شاهی"

" آیه ی تلخ "


 

من در این آیه ی تلخ 


رفتن ات را بنگر تفسیر ام 


پشت هر هق هق تلخ 


پشت هر عابر منگ


پشت سیگار یه مرد 


پشت اشکای یه زن 


پشت هر لرزش قلب 


پشت هر عاشق مست


پشت هر رنجی که هست


پشت هر مرثیه از هر چه شکست


رفتن ات را بنگر تفسیر ام ...



پونهشاهی


13___مرداد___94


"فرصتی نیست "


فرصتی نیست مرا تا غم فردا بخورم 

 

غم هجران ترا  تا  ته  دنیا بخورم


ساقی امشب تو قدح ام  را پر کن تا لب لب


بخورم باده ی تلخ ؛ غصه ی فردا نخورم ...


"پونه شاهی"



"صدایم کن"

 

صدایم کن


همین امروز


همین حالا


که سرشارم


زبودن درکنار تو


صدایم کن


همین امروز


همین حالا


که من بی تابم از نبودن ها


صدایم کن


 

همین امروز 


همین حالا


که من کم دارم ات اکنون


صدایم کن 


همین امروز


همین حالا ...

 


"پونه شاهی "


18 خرداد 92



"می شود یا رب"


می شود یارب 


که تو کاری کنی یارت شوم ؟


می شود کاری کنی 


تا من گرفتارت شوم؟


عاشق شیدای تو 


شهلای تو


لیلا شوم ؟


می شود در عرش خود


جای ام دهی ؟


حرفهای عاشقی 


یادم دهی ؟


می شود تو عشق من باشی و من مجنون تو ؟


می شود من را ز من دور ام کنی ؟


از خودم از هر چه غیر تو 


کمی دور ام کنی ؟


می شود با عاشقان خود تو محشورم کنی ؟ 


می شود دستم بگیری و من بگیرم دامن ات ؟


می شودیادم دهی از عشق بمانم بنده ات ؟ 


می شود عاشق کنی شیرین من تا من شوم فرهاد تو ؟


می شود لیلا شوی تا من شوم مجنون تو؟


می شود؟


می شود کاری کنی تا من شوم رها از غیر تو ؟


می شودبا تو خدایا می شود ...



پونه شاهی 


4 __مهر_94


"در _خدا "

امشب 


تمام درها را


خواهم زد 


شاید 


یکی 


در خدا باشد...



"پونه شاهی"


19 مرداد 94