من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"
من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"

"جنایت فجیع"

 جنایت 


فجیعی ست 


کشیدن حصار 


به 


دور_ افکار...



"پونه شاهی "



"بلاتکلیفی"

بلاتکلیفی یعنی:


تو 
.
.


نه می آیی به سوی ام 


نه می روی از کوی ام ...


"پونه شاهی "


26 شهریور94

"مرا رها نکن "


مرا رها رها نکن


به من دگر جفا نکن



نمانده است قرار من


بیا دمی کنار من



بگیر دست خسته ام


در انتظار شکسته ام



نمک نزن به زخم من


تو مرهمی ، شفای من



به هر شبی ؛ تو ماه من


نشستی در نگاه من



بمان تو در کنار من


مرا به خود رها نکن



مرا رها رها نکن


به من دگر جفا نکن



8_7_94


پونه شاهی


"کم شده بودی"

کم شده بودی 

 در صبح و ظهر و شب 

من

جای کم شدن ات را 

داشت 

قرصها می گرفت 

درصبح و ظهر و شب 

من...


19 شهریور 94



"محبوبه ی شب "

تو 


در همین حوالی هستی 


بوی محبوبه ی شب پیچیده ...


"پونه شاهی "


30_8_93


"بهشت من "

من بهشت ام قد آغوش تو بود 


راز خوشبختی من   پیش تو بود



دل من در گرو موی تو بود


سر این سلسله ؛ در کوی  تو بود 



مهر ماه  هم ؛ همه  از مهر تو بود


عطر محبوبه  ی شب  ؛ عطر تو بود



"پونه شاهی "


94-6-7






" نرو "


بیا  تا که زنده ام کنارم بمون


 تو چشمام نگاه کن و عشق و بخون


نرو بی تو من هیچ هیچم بمون


تو از حس من شورو شوق و بخون



 

تو می ری و فصلا میشن فصل کوچ


خیالی که بافتم میشه هیچ وپوچ 


می شینه  یه برفی توی کوچه هام


میشم  جنس نسلی  همون نسل پوچ

 



می خواستم کمی تکیه گاه ام بشی  


کمی مونس و  غمگسارام بشی


بمونی کنارم تو  چار فصل عمر


تو تقویم من تو بهار ام بشی



 

نشد دستاتو توی دستام بگیرم


نذارم بری قول موندن بگیرم


 نشد قبل رفتن  تو رو من ببینم


بگم تو بمون  ؛ حس بودن بگیرم


 

پونه شاهی


15 تیرماه 94


" رویای مرد کاغذی "


 

رویای اون روزای من؛ آبی و سبز  فیروزه ای  


کابوس شده  رویای من ؛  سبزی که شد خاکستری


 

رویای مرد کاغذی ؛ شبهای شانزه لیزه بود


میدون آزادی پر از؛ مردای بی انگیزه بود   


 

ریشه زدیم  تو خاکمون ؛ تیشه زدن به ریشه مون


فریاد بی گناهیمون ؛ محدود شده به خونه مون


 

فریادمون بی حنجره ؛ دیوار شده  هر پنجره


افکارمون زخمی شده ؛ زخمی نشست توحنجره


 

فریاد آزادی زدیم ؛ فریاد از این دلواپسی


شاید یه روز رها شدیم ؛از قهقراء از وا پسی 



 

"پونه شاهی "

3___تیرماه ___94


"مهر را باور کن"

شب


 بلند بود و زمین


 گرم حضور


دختری


 خواب شقایق می دید 


مادری


 سر سجاده ی عشق 


 دانه ی نور به تسبیح می کرد 


جیرجیرک مات شبی آرام بود 


من نسیمی دیدم تنها بود 


لای مجنون ترین شاخه ی بید 


عشق را می بویید


و سکوتی مرموز


 می خزید 


 در دل شب بی پروا 


حس دل تنگی و غم 


لنگ لنگان می رفت


 از دل من 


یک صدا بود که می خواند مرا :


__مهر را باور کن __ 


و چه لبریزم من 


مثل یک شاخه ی بید 


مسخ آغوش نسیم...



"پونه شاهی"


دوازدهم مردادماه 92


"تو هر هوایی به تو می رسم"

 می رم از تو 


باز هم به تو می رسم 



همه جاده ها رو


به تو می رسم



رفتم تا هوای تو 


بره از سرم 



__لعنت به هوا __



تو هر هوایی 


باز هم  به تو می رسم...



"پونه شاهی "