من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"
من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"

" تبریک بهار"

Photo by me

مادرم همیشه بهاره
      حتی وسط زمستون


به بهانه ی بهار تبریک می گم دیدید زمستون رو با هم و درکنار هم پشت سر گذاشتیم  زندگی مون هم همینطوره با هم و در کنار هم همه ی زمستونها رو به بهار پیوند می زنیم  رسم روزگاره زمستون میشه بهار  بهار میشه تابستون  و تابستون میشه پاییز و پاییز باز میشه زمستون  قشنگی دنیا به همین دور زدنهاشه  ... این پست فقط برای عرض تبریک به تک تک دوستای خوب و گلم هست  که سال 95 رو با کامنتهای خوبشون توی وبلاگم به من امید دادند و با خوندن مطالب خوبشون در وبلاگاشون دلگرمی گرفتم و خوندم و آموختم باز امیدوارم بتونم بیام و از مطالب وبلاگتون حظ لازم رو ببرم ...

دنیا دنیا سلامتی ... دنیا دنیا موفقیت ... دنیا دنیا خوبی و خوشی و نشاط ...دنیا دنیا حس خوب و عشق  واقعی ... دنیا دنیا پول و ثروت معنوی و دنیوی ...دنیا دنیا بخشش و بخشندگی ...برای خودتون و عزیزانتون آرزومندم .... دوستتون دارم  و موفق باشیدو پیروز

"تک درخت پیر"

  • Photo by:Pooneh.Shahi

  • چون تندر و رعد

در برابر طوفان 

ایستاده بود

تک درخت پیر ...

"برنده هم بازنده است"



سرباز زانوهایش را مثل دو شیئ مقدس بغل گرفته بود و کنار سنگر به روی برفها مثل جنینی مچاله شده بود و مشغول مردن خودش بود . ١٩٤٥ بار حمله کرده بود که نتیجه ی آن ١٩١٤ حمله ناموفق و ٣١حمله ی موفق .خواب تولد ٣١ سالگیش آشفته تَر از جنگ وأترلو برای ناپلئون بود.
رقص والس وسط کاخ الیزه با ژورفین دور از چشم ناپلئون مزه ی شیرینی ناپلئونی را تداعی می کرد .
صلیبها ی زیادی مانده که هنوز صیقل نداده بود ،جنگهای زیادی که هنوز آتش بس نشده بود ولی بی تفاوت به تمام اینها زانوهایش را مثل دو شیئ مقدس بغل گرفته و مثل جنینی بر روی برفها مچاله شده و شماره معکوس مردنش را آغاز کرده بود صدای شلیک خمپاره می رسد کنار پاهایش اینجا زمینش أفغانستان آسمانش سوریه است .
مردی در کرخه می شوید دلتنگی سربازی را زنی در راین می ریزد اشکهایش را .
#پونه شاهی

پ.ن:١٩١٤جنگ جهانی اول و ١٩٤٥جنگ جهانی دوم و فاصله ی بین این دو جنگ ٣١سال می باشد.
به یاد تمام سربازانی که مخالف جنگ و خونریزی بودند و هستند ولی چاره ای جز دفاع نداشته و ندارند و دور از خانواده هاشون زیر برف سنگین چشم به روی تمام دنیا بستند و رفتند.
جنگ هیچ برنده ای ندارد.

" بوی عشق"


خیابان بوی عشق می داد 

پر از احساس مردانه 

پر از احساس عشقی که در آن 

فرمانروا  زن بود ...


27 بهمن 95

"پونه شاهی "


"کوه"


Photo by:Pooneh.Shahi



حصر خانگی کوه 

معنا ندارد 

کوه ؛کوه است

 حتی در حصر...


25بهمن95

"پونه شاهی "

"جز تو"

Photo  by:Pooneh.Shahi

کسی مرا صدا نخواهد زد 


کسی مرا مامنی نخواهد بود


کسی مرا به کوچی  نخواهد برد


مگر صدای او 

مگر پناه او 

که من با او 

آرام  خواهم شد 

نور خواهم شد 

ذره ای در آسمان ها 

همدم خورشید خواهم شد !!!



"پونه شاهی "

14 بهمن 95




"فرشته ها هرگز نمیمیرند"



من فرشته ها را دیدم.
یک بال آتش و یک بال خاکستر
بر فراز پلاسکو می پریدند ،می سوختند و خاکستر می شدند .
میدیدم و پرنده ای در من خود را با شدت به قفسه ی سینه ام می زد تا بزند به دل آسمان بپردوبرود و با بالهایش خاموش کند بالهای فرشته هایی با یک بال آتش و یک بال خاکستر را . می پرید و اوج نمی گرفت.
پرنده ی جای گرفته در قفسه ی سینه ام بی پرواز ترین پرنده ی روی زمین بود.
سوختند و سوخت...
آنها یکبار و پرنده ی وجود من تا زمانی که زنده خواهم بود ؛هر روز هر سال با دیدن هر آتش نشان .
فرشته ها هرگز نمی میرند .
با یک بال آتش و یک بال خاکستر؛  از آتش به خاکستر و از خاکستر به بهشت تبدیل می شوند . 

+دنبال هیچ فرشته ای نگرد فرشته یعنی آتش نشان...

"پونه شاهی "

1395/11/01

"عصر یخبندان"

Photo  by:Pooneh.Shahi


من که رفتم !!!


چه کسی گرم نماید یخ دستان تورا ؟؟؟


چه کسی  قهوه ی داغی شود اندوه تو را ؟؟؟


چه کسی شانه شود ؛  اشک تو را ؟؟؟


من که رفتم ...


خدایا


تو کسی را بفرست که دهد تسکینش


وکند گرم چو آن  قلب یخش  ؛بشود قهوه  ی داغ 


وقت اندوه شود شانه ی اشک ؛


بشود رامش جان ...



23 دیماه 95


"پونه شاهی"

"مه آلوده ی تو "


Photo by:Pooneh.Shahi

" احساس می کنم که مرا

 از عمق جاده های مه آلود

 یک آشنای دور صدا می زند"


زنده یاد قیصر امین پور"

***


شهر مه آلود شد 

از آتش سیگار که 

 شاید ببرد یاد ترا از دل من

 لیک نبرد...


١٨دی٩٥

"پونه شاهی"


"آدمها"


Poto by:Pooneh.Shahi

آدمی بدنیا می آید تا برود . اصلا" همه ی اینها برای اینست که از بدو تولد آماده شویم برای مردن که  یک وقت نترسیم ؛ که یک وقت نچسبیم به لنگ دنیا و شیون و زاری  کنیم که من نمی خواهم بروم .حجم بودن زیاد اهمیتی ندارد خیلی از حجم ها فقط فضا اشغال میکنند مثل پفک نمکی ولی ارزش غذایی ندارند . خیلی  از حجم ها فضایی نمی گیرند مثل بادام ولی یک مرتاض می تواند روزها و  هفته ها و ماه ها را با  چند دانه بادام زندگی کند چه در زمین و چه در آسمان ... آدمها مسئولند در برابر  اعمال  خودشان ... بعضیها فقط حجم بزرگی اشغال میکنند اسمهای بزرگی دارند ولی کارهای کوچکی انجام می دهند چه مثبت چه منفی ولی  بعضیها شاید حجمی اشغال نکنند ولی تاثیر عمیقی بر زندگی می گذارند . بعضی ها را از زندگی آدمها حذف میکنیم و چون خودمان نمی بینیمشان چون در صدا و سیما دیده نمی شوند فکر می کنیم از یاد رفته اند و تا مردم یادشان بیفتند یک برچسبی یک گوشه از  کارهایمان نگه داشته ایم که بهشان بچسبانیم تا مردم را ازشان دلزده کنیم ولی خدایی از کسی هر چقدر هم بدمان بیاید وقتی کاری تاثیر گذار کرده باشد خودبخود از او یاد می کنیم از هر ده تا کار بدی که کرده یادی  هم از کار خوب او میکنیم .قضاوت سخت است وقتی که هر طرف خود را حق می داند . وقتی هر طرف لباس مشابه می پوشد .در واقع آینده گان بهتر از ما  از ما خواهند نوشت . 


"پونه شاهی "

20 دیماه 1395