من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"
من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

من پریشانتر از قاصدکم در دل باد

اگر به خانه ی من می آیی یک کتاب بیاور تا با آن روشن کنم شبهای تاریک افکارم را... "پونه شاهی"

"ثبت مهربونی"

photo by:Pooneh.Shahi



پیرمرد ٨٤سال سن داشت مهربون بود و خونگرم برای دو مرد توریست میانسال نی می زد مردها  از نی زدنش فیلم می گرفتند وقتی کارش تموم شد رفتم جلو سلام کردم و گفتم می خوام از نی زدنش عکس بگیرم البته اگه اجازه بده اجازه داد و لطف کرد نی زد و من این لحظه رو  ثبت کردم که با شما به اشتراک بذارم ...رهگذری بود که شاید نتونم دوباره ببینمش ولی هر وقت به این عکس نگاه کنم یاد مهربونیش می افتم بخاطر همین اسم این ثبت رو #مهربونیمی ذارم .خداوند پشت و پناهش
***
بشنو از نی چون حکایت می کند 
پیرمردی هست شکایت می کند
چین چین صورت و پیشانی اش
درد و رنجی را حکایت می کند...


#پونه_شاهی

12 شهریور 96


"شیرین است که مهر بانو آمد و تلخ است که خسرو رفت "

photo by:Pooneh,Shahi


به  مهمانی  آفتاب  دعوت شدیم

پس از  رقصیدن زیر باران 

پس از آمدن رنگین کمان 

می دانی 

می دانم 

بجا می ماند مهربانیها

 دعوت شدیم به  بودن در کنار

مهربانو؛ بانوی مهربانیها

به مهمانی آفتاب دعوتیم 

تا یادمان نرود که  مهربان باشیم ...


****

خوشحالم که برگشتی به و.بلاگت مهربانو 


Photo by:Pooneh.Shahi


آمدن

 زیباترین اتفاق است 


رفتن 


بدترین 


پنجره ها رفاقت غریبی دارند


 با جاده ها 


 چشمهایی  دوخته شده  از پشت پنجره 


به جاده هایی که شاید بیاید 


چه شبهایی که به روز می رسد 


چه روزهایی که به شب می رسد 


پشت  پلک چشمهایی دوخته


 بر پنجره های  رو به جاده ....


#پونه_شاهی

                                                                                               


" قصه ی پنجره ها"

  • pooneh.shahi:Photo by me

  • شهر پر شده از برج هایی پر از پنجره و پشت هر پنجره قصه ی یک زندگی جاریه زندگی هایی پر از فراز و نشیب .
    پشت پنجره طبقه ی دهم دختری hشک میریزه شاید برای عزیز از دست رفته اش وشاید برای شکستی در ماجرای عشقی نافرجام.
  • پشت پنجره طبقه ی نهم مردی پشت میز مشغول نوشتن قصه هاست .
  • پشت پنجره ی طبقه ی هشتم زن جوانی آوازی رو زمزمه میکنه و مشغول پختن شام برای همسر و فرزندشه با پیراهنی پر از گلهای بهاری.
  •  پشت پنجره ی طبقه ی هفتم پسری با دلهره و ترس دست تو جیب باباش برده.
  •  پشت پنجره ی طبقه ی ششم مادری سرش و چسبونده به شیشه و چشم به راهه بچه هاشه .
  • پشت پنجره ی طبقه ی پنجم مردی داره خیانت میکنه.
  •  پشت پنجره طبقه ی چهارم   پسربچه ای صندلی گذاشته و رفته بالای صندلی تا دستش به قفس قناریها برسه.
  •  پشت پنجره ی طبقه ی سوم مردی همسرش رو از دست داده و به پشت بوم طبقه ی دهم و سقوط آزاد فکر میکنه.
  •  پشت پنجره ی طبقه ی دوم  دختری موهاشو رنگ زده و منتظره رنگ بگیره.
  •  پشت پنجره ی طبقه ی اول  پیرمردی به رکوع رفته و نماز می خونه پشت پنجره ی طبقه ی دوم صدای قهقهه های خنده ی نوجوانی که داره فیلم کمدی نگاه میکنه.
  •  پشت پنجره ی طبقه ی همکف چیزی دیده نمیشه جز چند سایه که از پشت پرده های آویخته می رن و میان .
  • پشت هر پنجره یه قصه در جریانه ...
قصه ی شما چیه ؟

"پنجره "

photo by :Pooneh.Shahi


دلم 

پنجره ای ست 
رو به آسمان 
در میان 
چاردیواری تنم...



"همسایه "

photo by:Pooneh.Shahi

 "همسایه"
یادش بخیر بچه که بودم تو محله ی درخونگاه زهرا خانم همسایه ی دیوار به دیوارمون بود یه خونه نقلی کوچیک با  یک حوض گرد کوچیک داشت . خونه هامون شبیه هم بود و دیوار خونه کوتاه بود وقتی کاری با مامان داشت یالا یالا می گفت و می رفت رو صندلی که کنار دیوارشون بود و از اون بالا با مامان حرف میزد سنش از مامانم بیشتر بود .و هوای مامانمو که همسن دخترش بود داشت.
مامانم معلم بود و اکثرا روزا می رفت و تا ساعت ٢سرکار بود منم مهد کودک بودم وقتی مدرسه تعطیل می شد با سرویس می اومدم خونه و تا اومدن مامان تنها بودم یادمه همیشه سر ساعت تو کوچه بود که من از سرویس پیاده میشم در حیاط رو برام باز میکرد و من می رفتم خونه خیلی وقتها به اصرار میبرد خونه ی خودش تا مامانم بیاد همیشه هم از ناهار خودشون بهم می داد پسرش دانشجو بود و دخترشم یکیش سر زا مرده بود و یکی هم راه دور شوهر داده بود. کمی که بزرگتر شدم خونه شون نمی رفتم ولی زهرا خانم زیر بال چادرش برام ناهار می اورد دستپختشم عالی بود .بابام همیشه به مامانم میگفت بهتره یه دوره بری پیشش کلاس آشپزی ...یادش بخیر چه روزایی بود الان کارمند شرکتم مامان و بابام بازنشسته شده و برگشتند شهرستان برای زندگی و من موندم و شهر بزرگ تهران ؛شب مامانم زنگ زد و بعد از کلی مقدمه چینی گفت که زهرا خانم به رحمت خدا رفته ...بغض کردم و براش فاتحه ای خوندم راستش گریه هم کردم شاید باورتون نشه امشب تمام خونه رو عطر غذاهای زهرا خانم پر کرده 
یادش بخیر 
خدا رحمتش کنه

#پونه _شاهی

"خاصیت بعضی آدمها"

Photo by :Pooneh.Shahi


بعضی آدمها می بخشند بی سر و صدا بی منت و بدون جار زدن اصلا"خاصیت اینها بخشیدنه 

این جور آدمها با تمام قلبشون می بخشند از هر چیزی که دارند بهترینش رو مثل درختها ،،،

این آدمها همونهایی هستند که ریشه دارند ریشه در انسانیت...


پ.ن: این یک شعر یا سروده نیست این یک  نوشته ست...

"دو در یک "


  • pooneh.shahi:Photo by me

  • آفتابگردان عاشق آفتاب بود .با طلوع خورشید آفتابگردان بیدار می شد و تا غروب خورشید آفتاب را دنبال می کرد .
    غروب که می شد آفتابگردان سر به زیر و غمگین به فردا فکر میکرد تنها دلیلی که پر امید نگهش می داشت دیدن طلوع دیگری بود . روزی از روزها که بیدار شد هوا ابری بود لذا فکر کرد دنیا به آخر رسیده و سرش را بلند نکرد تا اینکه پرنده روی شانه اش نشست و آرام در گوشش وعده ی طلوع خورشید را داد برایش گفت :
    این نیز بگذرد طوفان که بخوابد ابرهای سیاه خواهند رفت و آسمان خواهد بارید و زان پس رنگین کمان خواهد بست و او دوباره خورشید را خواهد دید . همینطور شد که پرنده گفته بود.

  • آسمان زندگیت که ابری شد طوفان که شد باران که بارید مطمین باش رنگین کمانی درآسمان تو پدیدار خواهد شد و روزهای ابری و طوفانی پایان خواهد یافت و آفتاب دوباره طلوع خواهد کرد. پس صبوری کن.
آفتاب گردان



یادشان گرامی

پروازی که 

به سرانجام نرسید 
این بار نه کلاغ
بلکه
این مسافر بود که 
به خانه نرسید 
کودکی 
در کودکی جا ماند 
در پروازی 
که در پرواز خود در ماند ...


دوازده تیرماه یادآور یکی از تلخ‌ترین خاطرات مردم ایران و درعین حال یکی از آشکارترین موارد نقض حقوق بشر از سوی دولت آمریکا است.
در 12 تیرماه سال 67 یک فروند هواپیمای مسافربری ایرباس خطوط هوایی جمهوری اسلامی که از "بندرعباس" عازم "دبی" بود بر فراز آب‌های خلیج فارس و در نزدیکی جزیره "هنگام" مورد حمله یگان دریایی آمریکا، مستقر در آب‌های خلیج فارس قرار گرفت و سقوط کرد. این هواپیما که با دو فروند موشک ناو جنگی "وینسنس" مورد حمله قرار گرفت حامل 290 مسافر و خدمه بود که تمامی آن‌ها اعم از 66 کودک، 53 زن و 46 تبعه کشورهای خارجی کشته شدند.

"خواهی آمد"

   photo by:pooneh.shahi


تو 

خواهی آمد 

یک روز مانده به قیامت 

از 

جاده ای که 

نمی دانم ...


سلااااااااااااااام به تو دوست خوبم

photo by:Pooneh.Shahi

سلام

سلامی چو بوی خوش آشنایی 


به تو که هم آشنایی هم ناآشنایی


بودن ها معنا می بخشد به زندگی 


و نبودن ها غمها  می پاشد به زندگی 


دنیا را برای  بودن تو می خواهم 



بی تو دنیا را من برای  چه می خواهم ؟؟؟


****


سلام به روی گل همه تون به همه ی شما که در نبودنم به وبلاگم سرزدید


به من فهماندید که دوستانی دارم بهتر از برگ درخت و خدایی که همین جا با ماست 


سر هر بیت که تو  سر هر بیت که من سر هر آه بلند سر هر خنده ی شیرین   چو قند 


می کنی عرضه به دنیا و جهان ...

****

سلااااااااااااااااااام 

ممنون از مهرتان هستم پوزش می خواهم بخاطر کار زیاد و کسالت و درگیری های کاری و زندگی نتونستم زودتر بیام 

و شما دوستانم رو از نگرانی در بیارم  . قربون همه تون برم  . موفق باشید و. پیروز و مانا دلتون شاد تنتون سالم و لبتون خندون


photo by:Pooneh.Shahi

"گم شدیم "

Photo by:Pooneh.Shahi


ما با همان و بی همان 
همان 
دانه های تسبیحی بودیم 
که نخ مان پاره شد وهرکدام 
در جایی دور از تصور 
درلابلای آرزوهای سوخته 
گم شدیم ...

#پونه شاهی