با سلام و درودخدمت شما دوستان عزیز
داستان شماره 2 با عنوان" به تلخ ی کام شیرین "در بخش داستانهای کوتاه قرار گرفته
با نقدهای خوبتون در بهتر نوشتن به من یاری کنید ...
با تشکر پونه شاهی
به ویرانه های تمدنی
پس از چندمین جنگ جهانی می مانم
کار های زیادی انتظارتو را می کشد
برای دوباره ساختن ام ...
"پونه شاهی "
10__آذرماه __93
سلام و درود
این پست رو گذاشتم تا آسنا که ناراحت بود چرا نمیشه برای داستان نظر داد
دوست خوبم و بقیه دوستان تو این قسمت نظرها ونقدهای ارزنده شون رو بذارند .
با تشکر از تک تک شما دوستان....
و من الله توفیق
با تقدیم احترام _ پونه شاهی
8آذر94
بخش داستانهای کوتاه بالاخره امشب هفتم آذرماه یکهزار و سیصد و نود وچهار افتتاح شد
_____برای این مهم به صفحه داستانهای کوتاه مراجعه شود______
با نقدو نظراتتون منو یاری کنید ...
هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم ...
پیشا پیش از وقتی که خواهید گذاشت سپاسگزارم
پیر کرده مرا
میله های سرد
و گلوله های سربی
عصر پاییز
و نور چراغ باز پرسی
در ازدحام شعری تلخ
از میدان آزادی تا دربند برای آزادی
مردی شاعر ؛ زنی شاعر
عشق را از یاد می برند
در لابلای زرورق مرد کارتن خواب
و لای انگشتان سوخته ی زنی از سیگار
اندوه می بارد از ولیعصر و تجریش و راه آهن
این شعر برای توست که هنوز هم نمی فهمی
دیوانه وار دوستت دارم
پیر کرده ما را همه مردم ما را
از بدو تولد تا ته تولد
از هجوم نقابی که زده اند
بر صورت و قلبهایمان
از ازدحام مهری که زده اند بر لبهایمان
شاهان دیروزی و مردمان امروزی
که نگوییم بی پروا دوستت دارم
و تو
که هنوز هم نمی فهمی
دیوانه وار دوستت دارم...
"پونه شاهی "
6آذر 94
خبر تازه اینکه تصمیم گرفتم بخش جدید قصه های کوتاه رو هم راه بندازم
و چند تا قصه ی دو سه صفحه ای که نوشتم رو با شما به اشتراک بذارم و نظرتونو بپرسم
به امید خدا انشالله که مورد توجه تون واقع بشه
دلم گرفته به اندازه ی دل گنجشکی که توی سرما گیر کرده
نه لونه ای داره تو این سرما ؛نه آب و دونه ای داره تو این برفا
پرهاش و پف داده و خودشو گوله کرده ؛
گوله...گوله ...گوله ای سربی ...اگه خدا اجازه می داد که خودمونو برداریم
از روی زمین ...بازم فایده نداشت چون من از زیر زمین می ترسم ...
از اون همه خاکی که روم بریزند و بگن از خاکم و به خاک بر می گردم
درسته که از خاکم ولی نمی خوام به خاک برگردم ...می ترسم ...
مثل بچه ای که از تاریکی می ترسه ...تاریکی ..
"پونه شاهی"
2_آذر _94
ما ، آنهایی که از نسل سوخته ایم
وارث چشمهای به آسمان دوخته ایم
"پونه شاهی "
19__8__93
جام شرابی که ممنوعه بود
برد مرا تا ته بیت و غزل
آخر بیت غم واندوه من
با قدحی شد پر از شور و دم
جرعه ای از می مرا دور کرد
چشم _ دل غصه و غم کور کرد
دور شدم از غم دنیا قدحش پر شراب
دور شو از غصه بیاور شراب
من می و مستی ز غزل یافتم
دین ودلم را به غزل باختم
شعر و قلم بود شراب_ دلم
مست شدم مست نوشتن گلم ...
"پونه شاهی"
10__اردیبهشت __93